اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کارداری

نویسه گردانی: KARDʼRY
کارداری . (حامص مرکب ) عمل کاردار. ولایت . حکومت :
بخدائی که کرد گردون را
کلبه ٔ قدرت الهی خویش
که ندیدم ز کارداری عشق
هیچ سودی مگر تباهی خویش .

انوری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.