اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاری

نویسه گردانی: KARY
کاری . (اِ) (اصطلاح موسیقی ) حراره . ملعبه . قول . تصنیف . کخ کخ . عروض البلد. موالیا. قوما. زجل . موشح . موشحه . شرقی . کان و کان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
بهره کاری . [ب َ رَ / رِکا ] (حامص مرکب ) مرابحه . (فرهنگستان ).
قالب کاری . [ ل َ / ل ِ ] (حامص مرکب ) عمل قالب کار. ساختن عمارتی که سقف آن از آهک و خشت یا سنگ باشد : خنده ها دارد ز روزن خانه ٔ معماریت ت...
قایم کاری . [ ی ِ ] (حامص مرکب ) محکم کاری : کار از قایم کاری عیب نمیکند.
صرفه کاری . [ص َ ف َ / ف ِ ] (حامص مرکب ) صرفه جوئی . اقتصاد. به اندازه هزینه کردن . احتیاط و ملاحظه در خرج : شه غزنوی گرچه تقصیر کردتلافی خ...
صیفی کاری . [ ص َ ] (حامص مرکب ) عمل صیفی کار. کشت خربزه ، خیار، هندوانه ، گرمک ، بادنجان و مانند آن .
صیقل کاری . [ ص َ / ص ِ ق َ ] (حامص مرکب ) عمل صیقل کار. جلا دادن . روشنی دادن . رجوع به صیقل شود.
کاری سرای . [ س َ ] (نف مرکب ) زجال . زاجل . وشاح . تصنیف ساز. حراره گوی . مُوَشَّح .
کاری شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مؤثر افتادن .
کاشی کاری . (حامص مرکب ) نوعی از صنایع که در عمارت کنند. (آنندراج ). کاشی سازی . رجوع به کاشی سازی شود. (ناظم الاطباء). در ترجمه ٔ کتاب «صنای...
کنده کاری . [ ک َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) نقشها که به زر و چوب و سنگ و امثال آن کنند. (غیاث ). کنده گری . حکاکی . (فرهنگ فارسی معین ). عمل کن...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۶ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.