اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کافرکیش

نویسه گردانی: KAFRKYŠ
کافرکیش . [ ف ِ /ف َ ] (ص مرکب ) بی دین و آنکه ملت او خلاف شرع باشد. (آنندراج ). کسی که بی دین باشد. (ناظم الاطباء). کسی که به مذهب کفار باشد. (شعوری ج 2 ص 242) :
آمد به نماز آن صنم کافرکیش
ببرید نماز مؤمنان درویش .

سعدی .


در تو آن مردی نمی بینم که کافر بشکنی
بشکن ار مردی هوای نفس کافرکیش را.

سعدی .


چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل بدست کمان ابروئیست کافرکیش .

حافظ.


بر جبین نقش کن از خون دل من خالی
تا بدانند که قربان تو کافرکیشم .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.