اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاکو

نویسه گردانی: KAKW
کاکو. (اِخ ) کاکوی . نام نواده ٔ ضحاک بود که فریدون را کشت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
نبیره ٔ سپهدار ضحاک بود
شنیدم که کاکوی ناپاک بود.

فردوسی (از آنندراج ).


|| لقبی بود که بعضی از امرای تنکابن داشتند از جمله ٔ آنان کاکو اردشیر و کاکو حسام و کاکو دارای امیره بوده اند. (رجوع به مازندران و استراباد تألیف رابینو چ تهران 1336 ص 204 شود).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کاکو. (اِ) خالو و برادر مادر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). که در مازندران معروف و مستعمل است و آن را کاکویه نیز گویند و چون ابوجعفر اح...
پسر کاکو. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) محمدبن ابوالعباس دشمنزیار کاکویه مکنی به ابی جعفر و ملقب به علاءالدوله از دیالمه ٔ کاکویه صاحب اصفهان و مضاف...
پسر کاکو. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) فرامرزبن محمدبن دشمنزیاربن کاکویه مکنی به ابی منصور و ملقب به ظهیرالدین از امرای دیالمه ٔ کاکویه . که از 4...
متولد1312ومتوفی بهسال1368 یکی از اهالی دروار بوده که نام خود رااز جد اعلای ششم خود گرفته است .درمنابع از وی با نامهای کاکو صفر یا کاکو صفرعلی یا صفربی...
کاکو زکریا. [ زَ ک َ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج در 65هزارگزی خاور دژ شاهپور و 3هزارگزی شمال راه شوسه ٔ سنندج ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.