کام  و ناکام . [ م ُ ] (ق  مرکب ) کام  ناکام  
: بکام  و ناکام  از بهر زاد راه  دراز
زمین  بزیر کفت  
 ۞  زیر گام  بایدکرد. 
ناصرخسرو.
ببین  تا چون  بود حالت  سرانجام 
که  باید رفت  از این  جا کام  و ناکام . 
ناصرخسرو.
گر بازدهی  وام  او بخوشی 
ورنه  بستاند بکام  و ناکام . 
ناصرخسرو.
رجوع  به  کام  ناکام  شود.