اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کاین

نویسه گردانی: KAYN
کاین . [ کین ] (موصول + ضمیر / ص ) کین . مخفف که این (که + این ) :
همی گفت کاین رسم گهبذ نهاد
از این دل بگردان که بس بد نهاد.

ابوشکور.


چنین گفت کاین پادشاهی مراست
بر این بر شما پاک یزدان گواست .

فردوسی .


گمانند کاین بیشه پرخون شود
ز دشمن زمین رود جیحون شود.

فردوسی .


به دژخیم فرمود کاین را بکوی
ز دار اندرآویز و برتاب روی .

فردوسی .


گشاد از گوش با صد عذرچون نوش
شفاعت کرد کاین بستان و بفروش .

نظامی .


کاین ده ویران بگذاری به ما
نیز چنین چند سپاری به ما.

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کاین . [ ی ِ ] (ع ص ) کائن . رجوع به کائن شود.
کائن . [ ءِ ] (ع ص ) موجودشونده . (از منتخب ) (غیاث ). موجود. هست .- کائن بودن ؛ موجود بودن . تکوین شدن .- کائن شدن ؛ مستقر شدن . استقرار یافت...
کائن و من کان .[ ءِ ن ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کنایه از مخلوقات . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به کائناً من کان شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.