اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کبر

نویسه گردانی: KBR
کبر. [ ک َ ] (اِ) گبر. پهلوی است و به پارسی خفتان گویند. (صحاح الفرس ). به زبان پهلوی خفتان جنگ را گویند. (برهان ). جامه ای است که در جنگ پوشند مثل خفتان ، و کژاگن نیز گویندش . (اوبهی ). خفتان را گویند. (آنندراج ) :
یکی کبر پوشید زال دلیر
به جنگ اندرآمد به کردار شیر.

فردوسی .


ز اسبان جنگی فرود آمدند
هشیوار با کبر و خود آمدند.

فردوسی .


برفتند با نیزه و خود و کبر
همی گرد لشکر برآمد چو ابر.

فردوسی .


بفرمود تا جوشن و خود و کبر
ببردند با تیغ پیش هزبر.

فردوسی .


چو بشنید شد همچو یک پاره ابر
بسر برش پولاد و در تنش کبر.

فردوسی .


و رجوع به گبر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کبر فروختن . [ ک ِ ف ُ ت َ ] (مص مرکب ) باد کردن . (یادداشت مؤلف ). کبر نمودن . تکبر کردن . رجوع به کبر کردن شود.
کبر کازرونی . [ ک َ ب َ رِ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )اسم شیرازی خرنوب شامی است . (فهرست مخزن الادویه ).
کبر حاصل کردن . [ ک ِ ص ِ ک َدَ ] (مص مرکب ) کبر آوردن . رجوع به کبر آوردن شود. || تفاخر کردن . رجوع به تفاخر کردن شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.