کت
نویسه گردانی:
KT
کت . [ ک َ ] (اِ) مانند کث و کند و کده کلمه ای است که معنایی چون شهر و ده و قصبه و امثال آن دهد و در آخر اسامی جایها درآید. کث . کند. کده . جَنْد. (یادداشت مؤلف ). کت ، شهر بود. (تاریخ بخارای نرشخی ). رجوع به کث و کد شود. || (پسوند) کث .کد. مزید مؤخر امکنه چون : بسکت ، تنکت ، چرکت ، خاره کت ، پنجکت ، بنا کت و مانند آن . (از یادداشت مؤلف ).
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کت . [ ک َ ] (اِ) تخت پادشاهان را گویند عموماً، و تخت پادشاهان هندوستان را خصوصاً که میان آن را بافته باشند. (برهان ). تخت سلاطین هندوستان ...
کت . [ ک َ ] (اِ) کتف . شانه . (ناظم الاطباء). دوش . کفت . بالای بازو و زیردوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کتف و شانه شود.- از کت افتادن ؛ س...
کت . [ ک َ ] (اِ) بمعنی کاریز است چه چاهجو و کاریزکن را کتکن می گویند. (از برهان ). کاریز آب را گویند و کت کن کاریزکن را خوانند. (جهانگیری ).
کت . [ ک ُ ] (اِ) خفچه ٔ زر و سیم . || به لغت مردم کرمان : سوراخ تنگ و تاریک و هر جای تنگ و تاریک . (ناظم الاطباء).
کت . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ قسمی جامه ٔ زبرین . نیم تنه . (یادداشت مؤلف ). نیم تنه ٔ آستین دار مردانه و زنانه . (فرهنگ فارسی معین ).
کت . [ ک ِ ] (موصول + ضمیر) (مرکب از که + ت ضمیر متصل ) مخفف که ترا. (ناظم الاطباء). بمعنی که ترا. (برهان ). و این ترکیب اغلب در شعر آید ه...
کت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابوالفارس رامهرمز شهرستان اهواز. سکنه 100 تن . آب آن از روخانه ٔ ابوالفارس . محصول آنجا غلات و برنج . ش...
کت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه سکنه 452 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و بادام و پنبه ....
کت . [ ک َت ت ] (ع مص ) بانگ نرم کردن شتر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || اندوهگین کردن کسی را. (از منتهی الارب ). بدی رساندن بکسی . (...
کت . [ ک َت ت ] (ع ص ) کم گوشت از مرد و زن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).