گفتگو درباره واژه گزارش تخلف کت نویسه گردانی: KT کت . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ قسمی جامه ٔ زبرین . نیم تنه . (یادداشت مؤلف ). نیم تنه ٔ آستین دار مردانه و زنانه . (فرهنگ فارسی معین ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی کت کلا کت کلا. [ ک َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از ناحیه ٔ نشتا به تنکابن . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 106). کت بین کت بین . [ ک َ ] (نف مرکب ) شانه بین . کتاف . (ناظم الاطباء). آنکه با نگاه کردن به کت گوسفند سرگذشت گوید. آنکه از خطوط استخوان کت گوسفند از... دره کت دره كت . [ دَرْ رَ ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری دهدز، با 155 تن سکنه . آب آن ازچاه و قنات ... کت چشمه کت چشمه . [ ک َ چ َ م َ ] (اِخ ) نام محلی به چهاردانگه در هزار جریب مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو ص 125 بخش انگلیسی و ص 167 ترجمه ٔ آن .) کت زدن کت زدن . [ ک َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پی زدن .کندن حلقه ای از پوست درخت با تبر. (از جنگل شناسی ج 1ص 304). یکی از گزندهایی که بوسیله ٔ چوپانان ... کت بینی کت بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کت بین . شانه بینی . فالگیری با شانه ٔ بز وگوسفند و مانند آن . رجوع به کت بین و شانه بین شود. کت بسته کت بسته . [ ک َ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که دو دست وی از بازو به بالا به بند بسته شده باشد. آنکه کت وی را به پشت بسته باشند. (فرهنگ ... کت سنگ کت سنگ . [ ک َ س َ ] (اِخ ) قریه ای است چهار فرسخ میانه جنوب و مغرب آباده . (فارسنامه ٔ ناصری ). کت و مت کت و مت . [ ک ُ ت ُ م ُ ] (ق مرکب ، از اتباع ) این لغت از توابع است و بمعنی بعینه باشد چنانکه گویند: فلانی کت و مت بفلانه کس میماند یعنی ... کت گنبد کت گنبد. [ ک َ ت ِ گُم ْب َ ] (اِخ ) نام محلی است فرسخی بیشتر مغرب سروستان است . (از فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به کته گنبد شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود