 
        
            کت 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        KT 
    
							
    
								
        کت . [ ک َت ت  ] (ع  مص ) بانگ  نرم  کردن  شتر. (منتهی  الارب ) (از آنندراج ).  ||  اندوهگین  کردن  کسی  را. (از منتهی  الارب ). بدی  رساندن  بکسی . (از اقرب  الموارد).  ||  خوار گردانیدن . (از منتهی  الارب ). ذلیل  کردن  و خشم  گرفتن  کسی  را. (از اقرب  الموارد).  ||  جوشیدن  دیگ  و کذلک  الجرة الجدیدة اذا صب  فیها الماء. (منتهی  الارب ). جوشیدن  دیگ و همچنین  سبوی  تازه  هنگامی  که  آب  در آن  ریخته  شود. (از اقرب  الموارد).  ||  کت  نبیذ و جز آن ، آغاز شدن  غلیان  آن  پیش  از شدت  یافتن . کَتیت . (اقرب  الموارد). و رجوع  به  همین  مصدر شود.  ||  کت  کلام  در گوش  کسی ؛ سخن  در گوش  وی  گفتن  و راز با وی  در میان  نهادن . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  شمردن  و منه  المثل : لاتکته  و لاتکت  النجوم ؛ ای  لاتعده  و لاتحصیه  و یقال  اتانا بجیش  مایکت  عدده ؛ ای  مایحصی . (منتهی  الارب ). شمردن  قوم  و فی المثل : لاتکته  او تکت  النجوم ؛ ای  لاتعده  و لاتحصیه . (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک َ ] (اِ) تخت  پادشاهان  را گویند عموماً، و تخت  پادشاهان  هندوستان  را خصوصاً که  میان  آن  را بافته  باشند. (برهان ). تخت  سلاطین  هندوستان ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک َ ] (اِ) کتف . شانه . (ناظم  الاطباء). دوش . کفت . بالای  بازو و زیردوش . (یادداشت  مؤلف ). رجوع  به  کتف  و شانه  شود.-  از کت  افتادن  ؛ س...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک َ ] (اِ) مانند کث  و کند و کده  کلمه ای  است  که  معنایی  چون  شهر و ده  و قصبه  و امثال  آن  دهد و در آخر اسامی  جایها درآید. کث . کند. کده ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک َ ] (اِ) بمعنی  کاریز است  چه  چاهجو و کاریزکن  را کتکن  می گویند. (از برهان ). کاریز آب  را گویند و کت کن  کاریزکن  را خوانند. (جهانگیری ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک ُ ] (اِ) خفچه ٔ زر و سیم .  ||  به  لغت  مردم  کرمان : سوراخ  تنگ  و تاریک  و هر جای  تنگ  و تاریک . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ)  ۞ قسمی  جامه ٔ زبرین . نیم  تنه . (یادداشت  مؤلف ). نیم تنه ٔ آستین دار مردانه  و زنانه . (فرهنگ  فارسی  معین ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک ِ ] (موصول  + ضمیر) (مرکب  از که  + ت  ضمیر متصل ) مخفف  که  ترا. (ناظم  الاطباء). بمعنی  که  ترا. (برهان ). و این  ترکیب  اغلب  در شعر آید ه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  ابوالفارس  رامهرمز شهرستان  اهواز. سکنه  100 تن . آب  آن از روخانه ٔ ابوالفارس . محصول  آنجا غلات  و برنج . ش...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  سنگان  بخش رشخوار شهرستان  تربت  حیدریه  سکنه  452 تن . آب  آن  از قنات . محصول  آنجا غلات  و بادام  و پنبه ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کت . [ ک َت ت  ] (ع  ص ) کم گوشت  از مرد و زن . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).