اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کتح

نویسه گردانی: KTḤ
کتح . [ ک َ ] (ع مص ) سیر خوردن . (آنندراج ). سیرخوردن طعام را. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). || برداشتن و انداختن بر کسی گرد و خاک را یا درکشیدن جامه را از وی . (آنندراج ). برداشتن و انداختن بر کسی گرد و خاک را باد و کشیدن جامه را از وی . (منتهی الارب ). || خوردن ملخ آنچه بر زمین بود. || رسیدن چیزی به پوست پس اثر کردن در آن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کته سرکلا. [ ک َ ت َ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت بخش کلارستاق مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 108 و ترجمه ٔ آن ص 146).
کته شمشیر. [ ک َت َ / ت ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. جلگه ای معتدل . سکنه آن 1210 تن . آب آن از قنات ....
کته رودبار. [ ک َ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهار دانگه بخش هزارجریب مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 123 و ترجمه ٔ آن ص 166).
چشمه کته کش . [ چ َم َ ک َ ت َ ک ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است متعلق به نوا که از جنوب به شمال جاری است و یک چارک ...
کته خواست کوتی . [ ک َ ت َ خوا / خا ] (اِخ ) دهی است از دهستان لیتکوه در ناحیه ٔ آمل . (سفرنامه ٔ مازندران ص 113 بخش انگلیسی و ترجمه ٔ آن ص...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.