کث 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        KṮ 
    
							
    
								
        کث . [ ک ُث ث  ](ع  ص ، اِ) ج ِ اَکَث ّ. رجوع  به  اکث  شود.  || ج ِ کَثّاء. (اقرب  الموارد). رجوع  به  کَثّاء شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        کث . [ ک َث ث  ] (ع  ص ) انبوه  و درهم پیوسته . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). یقال  رجل  کث  اللحیة؛ مرد انبوه ریش .  || مرد دراز و انبوه  و کوتاه ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کث . [ ک ُث ث  ] (ع  ص )گروه  بسیار. قوم  کث . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کث . [ ک َث ث  ] (ع  مص ) انداختن  پلیدی  را. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد) (از ناظم  الاطباء)  ۞ .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کث . [ ک َ ] (پسوند) (مزید مؤخر امکنه ) کلمه ای  است  که  مانند کند، قند، کت ، غن ، جان ، کان ، گان ، خان  و قان  در آخر اسامی  شهرها و شهرکها و قصبه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کث . [ ک َ ] (اِخ ) دهی  است  میان  راه  شیرازبه  سیرجان . (فارسنامه ٔ ابن  البلخی  چ  اروپا ص 162).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خاتون  کث . [ ک َ ] (اِخ ) شهرکی  است  خرد [ از ماوراءالنهر بچاچ  ] و آبادان  و بارگاه  سغد و سمرقند است  و آن  فرغانه  و ایلاق  است  نزدیک  دیمعان  ک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دیمعان  کث . [  ] (اِخ ) شهرکی  است  خرد از ماوراءالنهر به  ناحیت  چاچ  و آبادان  و بارگاه  سغد و سمرقند است  و آن  فرغانه  و ایلاق  است  بنزدیک  خاتو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جاون کث . [ وَ ک َ ] (اِخ )  ۞ نام  دیگر ثنکت برد. و آن  نام  یک  حصن  افسانه ای  است  که  گویند راون  شیطان  هنگامی  که  زن  رام بن  دشرت  را ربوده  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کرمین کث . [   ] (اِخ ) دهی  است  بزرگ  [ از خلخ  ] و بانعمت و جای  بازرگانان  از هر جای  و اندر وی  قومی  اندک  از خلخیانند که  ایشان  را لبان  خوانن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        اردلان کث . [ اَ دَ ک َ ] (اِخ ) شهرکی  است  در شاش  ماوراءالنهر سیحون  از اقلیم  فرغانه . کلشجک ، خمبرک ، اردلان  کث ، ستبغوانجناح ، شهرکهایی اند بیک...