اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کخ

نویسه گردانی: KḴ
کخ . [ ک ُ ] (اِ) کرم را گویند چه هرگاه گویند که به فلانه چیز کخ افتاده است مراد آن باشد که کرم افتاده است . (برهان ). کرم که در میوه و غیره می افتد. (غیاث اللغات ). در لهجه ٔ خراسانیان کرم باشد که در سیب و دیگر میوه ها افتد.
- در چیزی کخ افتادن ؛ کرم افتادن در آن چیز و کرم زدن آن . (ناظم الاطباء).
- کخ لوجویی (در تداول خراسانیان ) (= کخ لب جویی )؛ کرم خاکی . (فرهنگ فارسی معین ). || (در تداول مردم خراسان ) نام عام اکثر بندپائیان خصوصاً رده ٔ حشرات و عنکبوتیان و هزارپائیان و کرمهاست . (از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کخ ژنده . [ ک َ ژَ دَ / دِ ۞ ] (اِ) بمعنی دیو باشد که در مقابل پری است . (برهان )(آنندراج ). || روان بد. (ناظم الاطباء).
هایدِماری کُخ (به آلمانی: Heidemarie Koch) زادهٔ ۱۷ دسامبر ۱۹۴۳ در مرزبورگ – درگذشتهٔ ۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۲) ایران‌شناس اهل آلمان بود. او کتابِ از زبان داری...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.