اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کخ

نویسه گردانی: KḴ
کخ . [ ک ِ ] (اِ) لفظی است که بجهت نفرت فرمودن اطفال از چیزی که نخواهند به ایشان بدهند یا خواهند از ایشان پس بگیرند گویند. (برهان ). در آذربایجان چون خواهند اطفال را از طعامی مضر منع کنند گویند کِخ است . (صحاح الفرس ). گاهی این لفظ را بجهت نفرت طفلان از خوردن چیزی که مناسب نیست و خواهند از او پس گیرند گویند و دیده ام در فرهنگ که گفته اند حضرت ختمی مآب وقتی به این لفظ پارسی تکلم فرموده اند زیرا که خرمای صدقه حاضر شده بود و حسنین یکی از آنها را در دهان مبارک گذاشته «و ادخل رسول اﷲ اصبعه فی فیه و قال کخ کخ فخرج التمرة من فیه » واﷲ اعلم و راوی این حدیث فقیه ابواللیث سمرقندی آن را در کتاب بستان در باب من تکلم بالفارسیه آورده است . (آنندراج ). یَع، کلمه ای است که بدان زجر کنند تا از گرفتن چیزی بازماند مثل کخ در عجم . (منتهی الارب ). رجوع به کِخکِخ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کخ ژنده . [ ک َ ژَ دَ / دِ ۞ ] (اِ) بمعنی دیو باشد که در مقابل پری است . (برهان )(آنندراج ). || روان بد. (ناظم الاطباء).
هایدِماری کُخ (به آلمانی: Heidemarie Koch) زادهٔ ۱۷ دسامبر ۱۹۴۳ در مرزبورگ – درگذشتهٔ ۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۲) ایران‌شناس اهل آلمان بود. او کتابِ از زبان داری...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.