اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کرج

نویسه گردانی: KRJ
کرج . [ ک ِ / ک ِ رِ ] ۞ (اِ) تراشه ٔ خربزه و هندوانه و غیر آن . (برهان )(ناظم الاطباء). پارچه ای از خربزه که برین و قاش نیزگویند، لیکن قاش ترکی است . (فرهنگ رشیدی ). قاش خربزه و هندوانه و امثال آن . (آنندراج ). ۞ کُرچ . (برهان ) (از آنندراج ) :
ماند کرجی گفت این را من خورم
تا چه شیرین خربزه ست این بنگرم .

مولوی (از مجمع الفرس ).


فلک خربزه سان دیدم و کرج مه نو
گفتم ای عقل به شیرینیش از راه مرو.

بسحاق اطعمه (از فرهنگ جهانگیری ).


رجوع به کُرچ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کرج . [ ک ُ ](اِ) کَرج . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرج شود.
کرج . [ ک ُ ] (اِخ ) طایفه ای از نصاری که در کوههای قَبق و شهر سریرسکونت گزیدند و شوکتی بهم رسانیدند تا شهر تفلیس راگرفتند و ایشان را ولایتی...
سد کرج . [ س َدْ دِ ک َ رَ ] (اِخ ) رجوع به سد شود.
کرج ابودلف . [ ک َ رَ ج ِ اَ دُ ل َ ] (اِخ ) رجوع به کرج شود.
شهری بزرگ است و آبادان و با نعمت و مردم بسیار؛ و جای بازرگانان؛ و از وی زعفران بسیار خیزد و پنیر که به همه¬ی جهان ببرند. (حدودالعالم ص141)
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.