کرخی . [ ک َ رَ
/ ک َرِ
/ ک ِ رِ ]
۞ (حامص ) خشکی . صلابت . درشتی . (ناظم الاطباء). || بی حسی .(ناظم الاطباء). بی خبری . بی شعوری . خدری
: چون عضو کسی را کرخی روی نمود
از بهر علاج بایدش قی فرمود
باید مالید بعداز آن روغن قسط
چندانکه پدید گردد او را بهبود.
حکیم یوسفی (از آنندراج ).