کره
نویسه گردانی:
KRH
کره . [ ک ُ ] (اِ) اسم گیاه اشق است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اشق شود.
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
کره . [ ک ُرْ رَ / رِ ] ۞ (اِ) چون مطلق گویند مراد بچه ٔ اسب باشد. مَهر. (یادداشت مؤلف ). || بچه ٔ اسب و ستور و خرالاغ را گویند. (برهان ). ...
کره . [ ک ِرْ رَ / رِ ] (اِصوت ) در لهجه ٔ مردم قزوین ، آواز کشیده شدن پای روی زمین . (یادداشت لغتنامه ). کِرّ. || خنده ٔ بلند و ممتد. رجوع ب...
کره . [ ] (اِخ ) از طسوج وناحیه ٔ رود آبان به ناحیه ٔ قم . (تاریخ قم ص 113).
کُره kore (گوی، هر چیز گرد)؛ این واژه عربی است و همتای پارسی آن این است: ناژ (سغدی) کُرات: ناژان. کره (بچه، نوزاد اسب و خر و قاطر؛ برای سگ توله و برای...
کره . [ ک ِ رَ /رِ ] (اِ) (در تداول مردم لرستان ) زِشگه . سِچَک . محصولی از بلوط. (یادداشت مؤلف ). رجوع به بلوط شود.
کره . [ک ُ رُ ] (اِ) مخفف کروه که به هندی کوس گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ثلث فرسخ . رجوع به کروه شود.
کره . [ ک ُ رِ ] (اِخ ) کُزِن ۞ (سرزمین صبح آرام ) ۞ شبه جزیره ای در شمال شرقی آسیاست و در مشرق چین مابین دریای ژاپن و دریای زرد. منطق...
کره . [ ک ُ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پسکوه قاین . کوهستانی است و 1507 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کره . [ ک ُ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) هر چیز گرد. (ناظم الاطباء). || گوی گونه ای از آلات منجنیق جغرافیین که بدان هشت فلک و صورت کواکب و هیئت ...
کره . [ ک َ رَ / رِ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه در نامهایی چون دسکره و فسکره و زلوکره . (یادداشت مؤلف ).