کریض
نویسه گردانی:
KRYḌ
کریض . [ ک َ ] (ع اِ) نوعی از پنیر. (منتهی الارب ). نوعی از کشک . (ناظم الاطباء). نوعی از کشک و گفته اند که مصحف کریص است . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
کریز. [ ک َ] (اِ) به عربی اقط است که به فارسی پینو نامند. (فهرست مخزن الادویه ). بمعنی پینو باشد. (از آنندراج ) (از منتهی الارب ). نوعی است...
کریز. [ ک ُ / ک َ ](اِ) کریج . کریچ . کریچه . کریجه . بمعنی کریج است که خانه ٔ کوچک باشد. (برهان ). خانه ٔ کوچک . (ناظم الاطباء). || خانه ٔ عل...
کریز. [ ک ُ ] (اِ) کریج . کریچ . کریغ. (فرهنگ فارسی معین ). پر ریختن پرندگان . (برهان ). تولک و پر ریختن پرندگان خصوصاً باز و شاهین و چرغ . (نا...
کریز. [ ] (اِ) قثاءالحمار. و نزد بعضی قثاءالکبر. (از فهرست مخزن الادویه ).
کریز. [ ک ُ رَ ] (اِخ ) عبداﷲبن عامربن کریز. از جانب عثمان بن عفان والی بصره بود. (ترجمه ٔ فتوح البلدان ص 215).
کریز کردن . [ ک ُ ک َ دَ] (مص مرکب ) کریز خوردن . رجوع به کریز خوردن شود.
خورده کریز. [ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ک ُ ] (ص مرکب )کریزخورده . چشته خور. (یادداشت مؤلف ) : همی برآیم باآنکه برنیاید خلق و برنیایم با روزگار خور...
کریز خوردن . [ ک ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) پر ریختن مرغان شکاری و غیره . کریزکردن . تولک کردن : خشینه بازی را گویند که پشت و چشم آن .....