اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کریه

نویسه گردانی: KRYH
کریه . [ ک َ ] (ع ص ) ذوالکراهة. (اقرب الموارد). قبیح و ناپسند داشته . (ناظم الاطباء). ناپسند و ناخوش داشته . (منتهی الارب ). رویی که دشوار بود دیدن آن از زشتی . (از مهذب الاسماء). زشت . ناپسند. ناخوش داشته . ناگوار. ناپاک . نفرت انگیز. چرکین . (ناظم الاطباء).مکروه . شنیع. ناپسند. (یادداشت مؤلف ) :
به یکی زخم تپانچه که بدان روی کریه
بزدم جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغار.

بوالمثل .


از سهم روی و بانگ نفیر کریه او
هر زنده گوش و چشم همی داشت کور و کر.

مسعودسعد.


آن به آید که شوم زشت و کریه
تا بوم ایمن در این کهسار و تیه .

مولوی (مثنوی ).


- کریه الرائحه ؛ بدبوی . (یادداشت مؤلف ).
- کریه الصوت ؛ ناخوش آواز. (ناظم الاطباء). بدصدا.بدآوا. بدآواز : خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی . (گلستان ).
- کریه الطعم ؛ بدمزه . (یادداشت مؤلف ).
- کریه المنظر ؛ زشت روی . کریه منظر. رجوع به کریه منظر شود.
|| ناخواسته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کریه . [ ک َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کریه روی . [ ک َ ] (ص مرکب ) کریه المنظر. کریه منظر. زشت . ناخوش دیدار. بدگِل : گوریست سیاه رنگ دهلیزم خوکیست کریه روی دربانم . مسعودسعد.رجوع ب...
کریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی .(ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل . بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف ). زشت صورت . بدقیافه : شخصی ...
کریه منظری . [ ک َ م َ ظَ ] (حامص مرکب ) زشت صورتی . بدقیافگی . ناخوش دیداری . کراهت منظر.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.