اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کز

نویسه گردانی: KZ
کز. [ ک َ / ک َ زَ ] (اِخ ) نام ولایتی است از هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
چاه کز. [ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد «یکی از منازل عرض راه هرات به قندهار است که در خاک افغانستان ، در چهارده فرسخی فراه و سمت...
کانی کز. [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاس بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع دریازده هزارگزی شمال خاوری سردشت و یک هزارگزی خاور شوسه ٔ سرد...
کز دادن . [ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را بر آتش گرفتن تا موی او بسوزد. سوختن پرز پارچه های پشمی و موها و پرهای ریزه ٔ مرغ پرکنده و مانند آن ...
کز کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را جمع کرده نشستن ، چنانکه کسی در سرما یا مرغی که شپشه دارد. جمع نشستن . چون محزونی یا بیماری در خود...
کز خوردن . [ ک ِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سوختن پشم و پرز پارچه های پشمی و موی سر و مانند آن . رجوع به کز دادن و کز شود.
کظ. [ ک َظظ ] (ع ص ) مرد رنج دیده و سختی کشیده از کار و درمانده در آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- رجل کظلظ ؛ مرد سخت ...
کظ. [ک َظظ ] (ع مص ) زحمت دادن پری طعام شکم کس را بطوری که از جهت پری طاقت نفس کشیدن و دم زدن برای او نماند. (منتهی الارب ) (از اقرب...
کذ. [ ک َذذ ] (ع مص ) درشت گردیدن . (از منتهی الارب ). خشن شدن . (از اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.