کژ
نویسه گردانی:
KŽ
کژ. [ ک ُ ] (اِ)بیخ درخت باشد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کژ باختن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بد بازی کردن نرد و مانند آن (با وجود مهارت یا عدم مهارت ) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل راست باختن . || بدم...
کژ نشستن . [ ک َ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) کج نشستن . خمیده و ناراست نشستن . یک بری نشستن . لمیدن .- کژ نشستن و راست گفتن . یعنی با ظاهری نا...
کژ گردانیدن . [ ک َ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کژ کردن . تعویج . تلویج . (منتهی الارب ). رجوع به کژ کردن و کج کردن شود.
دست به عصا رفتن؛ کنایه از رفتار با احتیاط بخاطر شرایط موجود: تصور کنید یک لیوان آب دستتان است در صورتی که کژ است مراقب باشید که نریزد و این عبارت به ا...