کسی
نویسه گردانی:
KSY
کسی . [ ک َ سا ](ع مص ) جامه پوشیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
کسی را دلگزا شمردن،
این واژه بیشتر در سبزوار و نواحی اطراف آن استفاده می شود
و بیانگر احساس ناخوشایندی است که از برخورد با کسی به ما دست می دهد.
به دل آمدن کسی را. تصور کردن. گمان کردن. ناراحت و دلآزرده شدن: «من درایستادم، و رفتن به حج تا آنگاه که از مدینه به وادیالقریٰ بازگشت بر راه شام و خ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بسر کسی گردیدن . [ ب ِ س َ رِ ک َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) گردش گردیدن . مرادف گرد سر گردیدن . (آنندراج ) : تا آنکه میکشم ستمی را هزار بارگردم ...
پی کسی افتادن . [ پ َ / پ ِ ی ِ ک َ اُ دَ ] (مص مرکب ) بدنبال وی افتادن . تعقیب او کردن . || تبعیت او کردن . پیروی او کردن .
پایگیر کسی شدن . [ رِ ک َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) زیان یا جنحه یا جنایتی بدو تعلق گرفتن .
سر کسی تراشیدن . [ س َ رِ ک َ ت َ دَ ] (مص مرکب ) موی سر او را ستردن . || به حال او وارسیدن . (آنندراج ) : سر ما سرسری متراش و از سر وا مکن م...
سوی کسی گرفتن . [ ی ِ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) جانب کسی گرفتن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 324) : فلک بی رنگ خواهد روی ما راچه سان ...