اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کشو

نویسه گردانی: KŠW
کشو. [ ک َ / ک ِ ش َ / شُو ] (اِ) جعبه ٔ درون میز. (یادداشت مؤلف ). جعبه ای باشد که درون میز قرار دهند و در آن در کنار میز باشد چون آن را بکشند بیرون آید. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || میله ٔ آهنین با دستگیره که بعضی درها را با زیر و بالا کردن آن دستگیره گشایند و بندند. (یادداشت مؤلف ). || تخته ای که لبه ٔ آن را به تناسبی پست و بلند کرده اند و برای گچ بری بکار برند. (یادداشت مؤلف ). || در اصطلاح بنایان خطوطی برجسته یا گرد که زیر سقف بر گیلویی از گچ کنند و آن را ابزار نیز گویند. (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کشو. [ ک َش ْوْ ] (ع مص ) گزیدن چیزی بدندان و بدهان کشیدن آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کشو. [ ک َ ش َ ] (اِ) کَشَف که لاک پشت و سنگ پشت است . (برهان ) (رشیدی ). سلحفاة. (یادداشت مؤلف ). || برج چهارم از بروج فلکی که برج سرطان...
پنجه کشو. [ پ َ ج َ / ج ِ ک َ ] (اِ مرکب ) در رامیان سیاه بن را نامند.
کش و فش . [ ک َ ش ُ /ک َش ْ ش ُ ف َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کر و فر. دبدبه وجاه و جلال . شأن و تجمل . (از آنندراج ) : ما مرید جبه ودستار و کش و...
کش و مات . [ ک ِ ش ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کیش و مات . آخرین اخطار برنده ٔ شطرنج به حریف . (یادداشت مؤلف ).
کش و واکش . [ ک َ / ک ِ ش ُ ک َ / ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کش واکش .
کش و رو کردن . [ ک َ / ک ِ ش ُ رَ / روُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به چرب دستی دزدیدن و گریختن چنانکه کسی نداند. به حیله دزدیدن و چنانکه نبینند ...
کش و قوز رفتن . [ ک َ / ک ِ ش ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کش و قوس رفتن . (یادداشت مؤلف ).
کش و قوس رفتن . [ ک َ / ک ِ ش ُ ق َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دست دادن حالتی که در آن آدمی دستهای خود را از دو جانب بکشد و پشت و گردن بپیچد به ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.