کعر
نویسه گردانی:
KʽR
کعر. [ ک َ ع َ ] (ع مص ) پرشکم گردیدن و فربه گشتن کودک . || گره بستن پیه در کوهان شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
چائی کار. (نف مرکب ) زارع چای . || (اِخ ) لقب شاهزاده کاشف السلطنه که به زمان سلطنت مظفرالدین شاه بذر چای و کشت آن را از چین به ایرا...
کار و کر. [ رُ ک َ ] (اِ مرکب ) در نسخه ٔ حسین وفائی به معنی مراد و تولا و پشت وپناه است . (جهانگیری ). پشت و پناه و مراد و مقصود باشد ۞ . (بر...
کار و گر. [ رُ گ َ ] (اِ مرکب ) کار و کر. پشت و پناه و مراد و مقصود باشد.(برهان ). و رجوع به «کار و کر» و «کام و کر» شود.
کاسب کار. [ س ِ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کسی که ارتزاق از راه کسب میکند. کسی که کسب جزئی دارد. بازاری .
کاست کار. (ص مرکب ) دروغگوی را گویند چه کاست بمعنی دروغ هم آمده است . (برهان ).
کرده کار. [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) جلد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (برهان ). مردی جلد را گویند. (صحاح الفرس ). جلدکار. (انجمن آرا). || کاردان . کار...
کلان کار. [ ک َ ] (ص مرکب ) توانای در کار و عمل مانند آسمان . (ناظم الاطباء). || کارآزموده . مجرب . حاذق . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
کنده کار. [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شخصی را گویند که در مس و برنج و چوب تخته و امثال آن کنده کاری کندیعنی صورت چیزی بکند و نقش نماید و ب...
کار نیکو. [ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عرف . (ترجمان القرآن ). کار نیکو و گزیده کردن ، تعاطی . (منتهی الارب ). کار نیکو کردن ، صنعت .- امثال :ک...
کار دستی . [ رِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عمل یدی . کاری که با دست کنند. || (اِ مرکب )نام ماده ای از مواد درسی در آموزشگاهها که دانش آمو...