اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلاب

نویسه گردانی: KLAB
کلاب . [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کَلب ، یعنی سگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). و فی المثل ، الکلاب اوالکراب علی البقر؛ یعنی بگذار سگ را بر گاودشتی . مراد آن است که هرکس را بکار خودش رها کن . (منتهی الارب ) :
همچو گرگان ربودنت پیشه ست
نسبتی داری از کلاب و ذئاب .

ناصرخسرو.


تا ناصبیان راه خلاف تو گرفتند
هستند دوان همچو کلاب از پی هرفس ۞ .

ناصرخسرو.


چون نبینی که می بدرندت
طمع و حرص و خوی بد چو کلاب .

ناصرخسرو.


اگر به دست خسانم چه شد، نه شیران را
پس از گرفتن ، همخانه با کلاب کنند؟

مسعودسعد.


نازنده همچویوز و شکم بنده همچو خرس
درنده همچو گرگ و رباینده چون کلاب .
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 41).
شایسته ٔ گلاب نباشد سر کلاب .

ادیب صابر.


آهوی صحرای گردون راچه بیم است از کلاب
یوسف مصرسعادت را چه باک است از ذئاب .

سلمان ساوجی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن کرب . پدر عبدالکلال که بعد از تبعالاوسط از ملوک حمیر هفتاد و چهار سال در یمن حکمرانی کرد. پس از وی تبع الاصغر صاحب ...
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن مرة، و آن جد ششم قریش است که از آن یک قبیله بنام زهرة منشعب می شود. (از صبح الاعشی ج 1 ص 355). وی جد ششم حضرت ...
ابن کلاب . [ اِ ن ُ ک ُل ْ لا ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن کلاب القطان . از متکلمین بابیه ٔ حشویه . او را با عبادبن سلیمان مناظرات بوده . و ابن کلا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.