کلاب
نویسه گردانی:
KLAB
کلاب . [ ک ِ ] (ع اِ) کلاب نرد؛ مهره های آن .(یادداشت بخط مؤلف ) : و یجلب من کشمیر...فیها اوان و اقداح و تماثیل الشطرنج و کلاب النرد. (الجماهر بیرونی یادداشت ایضاً). رسم در پیاده های شطرنج این است که شش گوش تراشیده باشد و در کلاب نرد گردتراشیده است . (از الجماهر بیرونی یادداشت ایضاً).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کلاب . [ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ کَلب ، یعنی سگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (غیاث ). و فی المثل ، الکلاب اوالکراب علی البقر؛ یع...
کلاب . [ ک َ ] (ع اِمص ) عقل رفتگی از دیوانگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
کلاب . [ ک َل ْ لا ] (ع ص ) سگ بان . (دهار) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سگ دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اِ) چنگال آهنی...
کلاب . [ ک ُل ْ لا ] (ع اِ) مهماز و آن میخ پاشنه ٔ رائض باشد که برتهیگاه ستور می زند وقت راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن ...
کلاب . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان است .آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات ، پشم ، لبنی...
کلاب . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کمپایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد است .این ده کوهستانی و معتدل است و 544 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه ...
کلاب . [ ک ُ ](اِخ ) یوم کلاب ، اصل کلاب نام آبی است در اطراف جبله ٔوشمام و در آن دو واقعه روی داده که بنامهای «الکلاب الاول » و «الکلاب...
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن حمزه ٔ عقیلی لغوی حرانی نحوی ، مکنی به ابوالهیذام . شاعر و از بزرگان علماء نحو و او را تألیفاتی است . و رجوع به ا...
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن ربیعه ، قبیله ای است از هوازن .(منتهی الارب ). کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. از قیس عیلان از قبیله ٔ عدنان ، جدی ج...
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن صعصعة. از حمقاء و نادانان عرب بود. روزی که با برادرانش برای خرید اسب رفته بودند، گوسفندی خرید و طنابی بگردنش بست...