کلاب
نویسه گردانی:
KLAB
کلاب . [ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کمپایر بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد است .این ده کوهستانی و معتدل است و 544 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات ،بن شن و شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن کرب . پدر عبدالکلال که بعد از تبعالاوسط از ملوک حمیر هفتاد و چهار سال در یمن حکمرانی کرد. پس از وی تبع الاصغر صاحب ...
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن مرة، و آن جد ششم قریش است که از آن یک قبیله بنام زهرة منشعب می شود. (از صبح الاعشی ج 1 ص 355). وی جد ششم حضرت ...
ابن کلاب . [ اِ ن ُ ک ُل ْ لا ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن کلاب القطان . از متکلمین بابیه ٔ حشویه . او را با عبادبن سلیمان مناظرات بوده . و ابن کلا...