کلاب
نویسه گردانی:
KLAB
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن صعصعة. از حمقاء و نادانان عرب بود. روزی که با برادرانش برای خرید اسب رفته بودند، گوسفندی خرید و طنابی بگردنش بست و همراه خود میکشید برادرانش به او گفتند این چیست ؟گفت : اسب است که آن را خریده ام . به او گفتند اسب نیست که آن را خریده ای . مگرشاخهایش را نمی بینی بخانه رفت و شاخهای اورا برید. (از عیون الاخبار ج 2 ص 451).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن کرب . پدر عبدالکلال که بعد از تبعالاوسط از ملوک حمیر هفتاد و چهار سال در یمن حکمرانی کرد. پس از وی تبع الاصغر صاحب ...
کلاب . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن مرة، و آن جد ششم قریش است که از آن یک قبیله بنام زهرة منشعب می شود. (از صبح الاعشی ج 1 ص 355). وی جد ششم حضرت ...
ابن کلاب . [ اِ ن ُ ک ُل ْ لا ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن کلاب القطان . از متکلمین بابیه ٔ حشویه . او را با عبادبن سلیمان مناظرات بوده . و ابن کلا...