اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلان

نویسه گردانی: KLAN
کلان . [ ] (اِخ ) از قضات هرات و پدر خواجه عبدالرحمان است که هر دو از علماء و قضات هرات بودند. و رجوع به حبیب السیر (خواجه ٔ...) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کلان . [ ک َ ] (ص ) بزرگ . بهتر. مهتر. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بزرگ . (اوبهی ). بزرگ . عظیم . کبیر. بزرگوار. (ناظم الاطباء). بزرگ قوم . مه...
کلان . [ ک ُ ] (اِ) کلیدان . کلون . بست پشت در. کلندان . چوب پشت در. قسمتی از چوب بر پشت درزده که بدان در را محکم کنند تا کس نتواند بدرون ...
کلان . [ ک ِ ] (اِ) کلیدان و آن بست و بند درهای باغ و طویله و امثال آن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء).
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) (کالان ) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 337 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمادوز است که در بخش کلیبر شهرستان اهر واقع است و 205 تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دره صیدی است که در بخش اشترینان شهرستان بروجرد واقع است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
کلان . [ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لواسان بزرگ است که در بخش افجه ٔ شهرستان تهران واقع است و 139 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
آب کلان . [ ک َ ] (اِخ ) نام شعبه ای از رود گاماسب در نهاوند.
چم کلان . [ چ َ ک َ ] (اِخ ) دهی از بخش دره شهر شهرستان ایلام که در 9 هزارگزی شمال باختری دره شهر و 9 هزارگزی جنوب راه مالرو ودره شهر به ه...
کلان سر. [ ک َ س َ ] (ص مرکب ) آنکه سر بزرگ دارد. سرگنده . و رجوع به کلان شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.