کلف
نویسه گردانی:
KLF
کلف . [ ک ِ ] (ع ص ) مرد عاشق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
کلف . [ ک َ ل َ ] (اِ) همان کلب یعنی منقار مرغ . (آنندراج ). منقار مرغان . (ناظم الاطباء). کلب . کلپ . منقار مرغ . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع ...
کلف . [ ک َل َ ] (ع اِ) سیاهی زردی آمیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سیاهی زردی آمیخته . (ناظم الاطباء) ۞ . || سرخی سیاهی آمیخته . (منتهی الا...
کلف . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اکلف و کلفاء. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به اکلف و کلفاء شود.
کلف . [ ک َ ل َ ] (ع مص ) شیفته شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). آزمند گردیدن و شیفته شدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حر...
کلف . [ ک َ ل ِ ] (ع ص ) دوستار و مولع و فریفته به کسی یا چیزی . (از اقرب الموارد). حریص به کاری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کلف . [ ک ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ کُلفَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ کلفت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفة و کلفت شود.
کلف باز. [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نارویی است که در بخش شیب آب شهرستان زابل واقع است و 415 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.