اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کله

نویسه گردانی: KLH
کله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) رخساره و روی را گویند. (برهان ). رخساره و روی . (ناظم الاطباء). رخساره . روی . چهره . (فرهنگ فارسی معین ) :
چون خنده در آن لعبت دلخواه افتد
چَه در کله افتد و مرا آه افتد.

امیرخسرو دهلوی .


|| گوی را نیز گفته اند که در وقت خندیدن بر دو طرف روی پیدا شود. (برهان ). گوی را گویند که گاه خنده بر چهره و رخسار جوانان خوبروی افتد. (آنندراج ). گوی که در وقت خندیدن بر دو طرف رخسار پدید آید. (ناظم الاطباء) :
خنده که بتم در نظر بنده نمود
صد دل به دو چاه کله افکنده نمود.

امیرخسرو (از آنندراج ).


|| اطراف دهان را نیز گویند از جانب درون . (برهان ). گرداگرد دهان از سوی درون . (ناظم الاطباء). || کمان را نیز گفته اند که به عربی قوس خوانند. (برهان ). کمان و قوس . (ناظم الاطباء). || هر مرتبه ای که سوزن را بر جامه فروبرند و برآرند کله گویند. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). || عمل بخیه کردن . (ناظم الاطباء). بخیه کردن خیاطان جامه را. (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). || بخیه و دوخت خیاطی . (ناظم الاطباء). || در قالی بافی ، یک جزو از «رگ ». (فرهنگ فارسی معین ). || فروبردن و برآوردن در جماع را هم می گویند. (برهان ). جنبش در هنگام جماع و فروبردن و درآوردن در جماع . (ناظم الاطباء). || به معنی دیگدان هم آمده است . (برهان ). دیگدان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || کلک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اجاق . (فرهنگ فارسی معین ) ۞ . || گرز آهنین را نیز گفته اند. (برهان ). گرز آهنین . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کله بن . [ ک َ ل ِ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کیاکلاست که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 410 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کله بند. [ ک ُ ل َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) کلاه بند. نوعی کلاه در قدیم . (فرهنگ فارسی معین ).
شصت کله . [ ش َ ک ُ ل َه ْ] (اِخ ) شمس الدین احمدبن منوچهر همدانی . شادروان سعید نفیسی گوید: «درباره ٔ احمدبن منوچهر شصت کله شاعر قرن ششم هجری...
کله بوز. [ ک َ ل َ ] (اِخ ) دهستانی از بخش مرکزی شهرستان میانه است که در جنوب و جنوب غربی میانه واقع است و از شمال به دهستان حومه و از ...
کله جوب . [ ک ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) تیره ای از ایل کلهر است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61). و رجوع به کلهر شود.
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سربند بالاست که در بخش سربند شهرستان اراک واقع است و 554 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت بالاست که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 285 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغراف...
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیان است که در بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع است و 732 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خاوه است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کله جوب . [ ک ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دالوند است که در بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 222 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۲۲ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.