کلید. [ ک ِ ] (ازیونانی ، اِ) مأخوذ از یونانی ۞ آنچه که بدان قفل بگشایند. (غیاث ). ترجمه ٔ مفتاح و اقلید معرب آن و اغلب که معرب اقلی با...
جام چهلکلید یا چهل بسم الله یکی از سوغاتهای قدیمی شهر مشهد است. ظرفی است برنجی که همه جایش چهل آیه که با «قل» شروع میشود، حک کردهاند و چهل کلید کو...
چل کلید. [ چ ِ ک ِ ] (ص مرکب ) صفت جامی که درویشان با خود دارند. جام چل کلید.
کلید شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بوسیله ٔ کلید بسته شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- کلید شدن دندانهای کسی ؛ در تداول عامه ، چفت شدن دندانها...
دسته کلید. [ دَ ت َ / ت ِ ک ِ ] (اِ مرکب )مجموعه ای از کلیدها به رسنی یا حلقه ای از فلز. مجموع کلیدهای خانه یا سرایی در حلقه یا ریسمانی . عده...
ویسنده (ها) : فریده مجیدی خامنه آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 6 تیر 1403 تاریخچه مقاله قُفْل و کِلید، اسباب یا وسیلههایی برای بستن و بازکردن اشیائی چون...
زرین کلید. [ زَرْ ری ک ِ ] (اِ مرکب ) کلیدی از زر. کلیدی آراسته به زر. کلیدی زرنگار و زرنشان : نبینی کزین قفل زرین کلیدبه تاریکی آرند جوه...
کلید افکندن . [ ک ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در ولایت رسم است که چون زنان آنجا به فال گوش متوجه شوند، افسونی خاص بر کلید دمیده بر سر راه ا...