اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کلیه

نویسه گردانی: KLYH
کلیه . [ ک ُل ْ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) کلیة. کلیت . کل بودن . تمامیت . (فرهنگ فارسی معین ). || به اصطلاح منطق ، بودن مفهومی به وجهی که منع نکند نفس ، تصور او از وقوع شرکت در وی چنانچه مفهوم انسان که حیوان ناطق است صادق می آید بر زید و بکر و خالد و غیره . (غیاث ) (آنندراج ). کلیت . ج ، کلیات . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل جزئیه . ج ، کلیات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) و رجوع به کلیت و کلیات شود. || (اِ) همگی و همه بودن . (آنندراج ) (غیاث ). همه . جمعاً. (فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از تازی همه و همگی و تمامی و جملگی .(ناظم الاطباء). کلیةالشی ٔ، همه ٔ آن . (از المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قضیه ٔ کلیه . [ ق َ ضی ی َ / ی ِ ی ِ ک ُل ْ لی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قضیه ای که حکم در آن بر همه ٔ افراد موضوع ثابت باشد، چون : ...
سالبه ٔ کلیه . [ ل ِ ب َ ی ِ ک ُل ْ لی ی َ / ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به سالبه و قضیه شود.
کلیة. [ ک ُ ی َ ] (ع اِ) گرده . و کلوة مانند آن و کلیتان تثنیه ٔ آن و کُلیات مانند آن و کلیتان تثنیه ٔ آن و کُلیات و کلی ً [ ک ُ لَن ] جمع آ...
کلیة. [ ک ُل ْ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث کلی . (ناظم الاطباء). و رجوع به کلیه و کلی شود.- بالکلیة ؛ عموماً و بالجمله و کل و جزء. (ناظم ا...
کلیة. [ ک ُل ْ لی ی َ ] (ع اِ) ۞ مدرسه ٔ عالی که در آن علوم مختلف تعلیم دهند. (از المنجد). و رجوع به اعلام المنجد شود.
کلیةً. [ ک ُل ْ لی ی َ تَن ] (ع ق ) عموماً و بالجمله و سراسر و تماماً. (ناظم الاطباء). جمعاً. همه همگی . (فرهنگ فارسی معین ).
کلئة. [ ک َ ل ِ ءَ ] (ع ص ) ارض کلئة، زمین گیاه ناک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.