اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کمر

نویسه گردانی: KMR
کمر. [ ک َ ] (ع مص ) چیره شدن در بزرگی سر نره . (آنندراج ). کمره کمراً؛ چیره شد او را در بزرگی سر نره . (منتهی الارب ). چیره شد بر وی در بزرگی حشفه . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کمر. [ ک َ م َ ] (اِ) معروف است که میان باشد. (برهان ). میان را گویند.(فرهنگ رشیدی ). میان . (ناظم الاطباء). ناحیه ای ۞ از تنه که از بالا ...
کمر. [ ک ُ م ُرر ] (ع اِ) کُمُرَّة. نره . (منتهی الارب ). نره و ذکر. (ناظم الاطباء) || (ص ) بزرگ و کلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
کمر. [ ک َ م َ ](ع اِ) ج ِ کَمَرَة. سر نره ، و منه المثل : الکمر اشباه الکمر؛ وقت تشبیه چیزی به چیزی گویند. (منتهی الارب ). ج ِ کمرة. (ناظم ال...
کمر. [ ک ِ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما که در زمین رسیده و رطب شده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غوره ٔ خرما که بر زمین افتاده ...
کمر. [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خورش رستم است که در بخش شاهرود شهرستان هرو آباد واقع است و 161 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایر...
کمر. [ ک َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کمررود است که بخش نور شهرستان آمل واقع است و 700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
کمر /kamar/ معنی ۱. (زیست‌شناسی) دور شکم و پشت. ۲. میان. ۳. پشت. ۴. کمربند. ۵. ‹کمره› میانۀ کوه؛ تنگنای کوه. ⟨ کمر بستن: (مصدر لازم) ۱. کمربند به کمر ...
کمر بر کمر. [ ک َ م َ ب َ ک َ م َ ] (ق مرکب ) یعنی بلندی بر بلندی چه کمر به معنی بلندی هم آمده است . (برهان ) (غیاث ). بلندی بر بلندی . (نا...
کمر در کمر. [ ک َ م َ دَ ک َ م َ ] (ق مرکب ) کمر کوهی متصل به کمر کوهی دیگر. (فرهنگ فارسی معین ) : کمر در کمر کوهی از خاره سنگ برآورد چون سبز ...
بی کمر. [ ک َ م َ ] (ص مرکب ) (از: بی + کمر) بی کمربند. || کمر مانند کلاه علامت منصب و مقام بوده است و بی کمر کنایه از فاقد منصب و مقام ا...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.