کن
نویسه گردانی:
KN
کن . [ ک ِ ] (اِ) به معنی بخیه باشد که خیاطان بر جامه و امثال آن زنند و آن را به عربی غرزه گویند. (برهان ) (آنندراج ). بخیه که آن را کله نیز گویند. (رشیدی ). بخیه و آجیده ای که در جامه می زنند. (ناظم الاطباء). || در ترکی به معنی پس و عقب . (غیاث ) (آنندراج ). || پیله ٔ کرم ابریشم . || وسط. || حیاط خانه . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۳۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
چاه کن . [ ک َ ] (نف مرکب ) مقنی و چاخو. (ناظم الاطباء). کسی که کارش چاه کندن است . (فرهنگ نظام ). حفار. کموش . کَن کَن . چاه کننده . کننده ٔ...
خار کن . [ ک َ ] (فعل امر مرکب ) صیغه ٔ امر مفرداست از مصدر خار کندن . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 373).
خانه کن . [ ن َ / ن ِ ک َ ] (نف مرکب ) مسرف . خانه براندازنده . ناخلف . مدبر که خانه ٔ پدر براندازد. (شرفنامه ٔ منیری ). خانه ویران کننده . (غیاث ...
خایه کن . [ ی َ / ی ِ ک ُ ] (نف مرکب ) ماکیان که تخم نهد. (آنندراج ). ماکیانی که تخم کند. (ناظم الاطباء). بَیوض .
خدمت کن . [ خ ِ م َ ک ُ ] (نف مرکب ) خادم . خدمتکار. خدمتگر. پرستار. خدمت کننده .
جامه کن . [ م َ / م ِ ک َ ] (اِ مرکب ) آنجای از حمام که در آن لباس میکنند و میپوشند. (ناظم الاطباء). جامه خانه ٔ حمام . (آنندراج ). سربینه . رخت...
توان کن . [ ت ُ / ت َ ک ُ ] (نف مرکب ) بمعنی آدمی با نیروی توانا بکار که هرچه بخواهد کند، تواند و بر آن قادر باشد و ترجمه ٔ فاعل مختار است به...
تیشه کن . [ ش ِ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دروفرامان است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و 195 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافی...
تیله کن . [ ل َ / ل ِ ک َ ] (نف مرکب ) نامی است که برای پی گم کردن ، یهودان به حفاری شهرهای قدیم داده اند که از آنجاها اشیاء آنتیک قیمتی ...
پوست کن .[ ک َ ] (نف مرکب ) سلاخ . کسی که در کشتارگاه از حیوان پوست کند. آنکه چرم از تن حیوانات کشته باز کند. || (ن مف مرکب ) دانه ٔ مغز ...