اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کنج

نویسه گردانی: KNJ
کنج . [ ک ِ ] (ص ) فیل بزرگ جثه و قوی هیکل مهیب و جنگی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). فیل بزرگ جثه و قوی هیکل و مهیب و دلاور و جنگی . (جهانگیری ) :
سپاهی که از کوه تا کوه مرد
سپر در سپر بافته سرخ و زرد
ابا کوس و با نای و زوبین و سنج
ابا تازی اسبان و فیلان کنج .

فردوسی (از فرهنگ جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کنج . [ ک َ ] (اِ) ملازه باشد و گوشت پاره ای است که از انتهای کام آویخته است . (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ). ملازه باشد و آن زبان کوچک مشهور...
کنج . [ ک ُ ] (اِ) چون گوشه باشد در جایی ،بیغوله و بیغله نیز گویندش . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 59). گوشه و بیغوله و عربان زاویه خوانند. گو...
کنج به فتح در فارسی باستان به معنی صندوقچه٬ کمد٬ محل نگهداری وسایل زندگی
کنج کنج . [ ک ِ ک ِ ] (ص ) کوچک و خرد. || (ق ) اندک . || کم کم وبهره بهره . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و به این معنی با جیم فارسی ...
پس کنج. [ پ َ ] (اِ مرکب ) صندوق خانه ٔ کوچک . پستو خانه ٬ نخستین بار این واژه توسط صدیقه گرا ئیلی استفاده شد
کنج لنج . [ ک ُ ل ُ ] (اِ) چین و شکنج ۞ . (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.