 
        
            کند
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        KND
    
							
    
								
        کند. [ ک ُ ن ُ ] (ع  ص ) ناسپاس . (منتهی  الارب ) (آنندراج ). کافرنعمت . (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        بارای کند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) رجوع  به  باراهی کند شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باراهی کند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) بارای کند. گیاهی  هندی . (ناظم  الاطباء). بیخی  است  هندی . (الفاظ الادویه ٔ هندی ) (دِمزن ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کند ویدستر. [ ک ُ دِ دَ ت َ ] (اِ مرکب ) به  معنی  جند بیدستر است  که  آش  بچه ها باشد. و جند بیدستر معرب  آن  است  و گویند که  آن  خایه ٔ سگ آبی  است...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کند گردیدن . [ ک ُ گ َ دَ ] (مص  مرکب ) کند شدن . از برندگی  افتادن  : هنر با خرد در دل  مرد تندچو تیغی  که  گردد به  زنگار کند.فردوسی .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خرابه ٔ کند. [ خ َ ب ِ ی ِ ک َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  سربند بالا بخش  سربند شهرستان  اراک . واقع در سی هزارگزی  جنوب  باختری  آستان  و سه هزارگ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شورقره  کند. [ ق َ رِ ک َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  چهاراویماق  بخش  قره آغاج  شهرستان  مراغه  است  و 341 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کند گرداندن . [ ک ُ گ َ دَ ] (مص  مرکب ) از اثر انداختن . کم اثر و ضعیف  گردانیدن . اکلال . (منتهی  الارب ) :  و گاه  باشد که  با این  همه  لعوق  چیزی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تازه کند تهم . [ زَ ک َ دِ ت َ هََ ] (اِخ ) دهی  جزو بخش  مرکزی  شهرستان  زنجان  است  که  در 24هزارگزی  شمال  زنجان  و 24هزارگزی  راه  عمومی  واقع است...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        تازه کند چلان . [ زَ ک َ چ ِ ] (اِخ ) دهی  جزء دهستان  حومه ٔ بخش  مرکزی  شهرستان  اهر است  که  در 17هزارگزی  باختر اهر و 1500گزی  جاده ٔ ارابه رو تبر...