اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کند

نویسه گردانی: KND
کند. [ ک َ ] (اِخ ) از نواحی خجند است و به «کند بادام » معروف است به سبب فراوانی بادام آن که پوسته ٔ نازک دارد و با مالیدن دست مقشرشود. (از معجم البلدان ). نام دهی است در ماوراءالنهر بر طریق کاشغر که بادام خوب از آنجا آورند. (برهان ) (ناظم الاطباء). نام دهی است از خجند. (غیاث ). دهی است از ده های خجند در راه کاشغر که بادام خوب در آن می شود کند بادام گویند. (فرهنگ رشیدی ). دهی در راه کاشغر که بادام او مشهور است . (جهانگیری ). یا کند بادام ، از نواحی خجند است و معنای آن قریةاللوز است چه لوز (بادام )، بدان جای بسیار بود. (مراصد از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و از آنجاست سدیدالدین عمیدالملک کندی ، ممدوح سوزنی . (یادداشت ایضاً) :
سدیدالدین عمیدالملک کندی
که شاخ نخل بخل از بیخ کندی .

سوزنی .


تو مغز کند بادامی و مادام
به مغز آرد بها بادام کندی .

سوزنی (از یادداشت ایضاً).


بادام دو چشم تو به عیاری و شوخی .
صدبار به هرلحظه در کند شکسته .

سوزنی (از یادداشت ایضاً).


نی چو دو چشم تو است گر بکنی نیم خیز ۞
زیر دو مشکین کمان نقش دو بادام کند.

سوزنی (از یادداشت ایضاً).


رجوع به کند بادام شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
گرام کند. [ گ ِ ک َ ] () صاحب الفاظ الادویه گوید: به کسر اول با ثانی و الف و سکون میم وفتح کاف و سکون نون با دال مهمله استهول کند (؟).
لوره کند. [ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) لور و کند : حاسد که بیند این سخن همچو شیر و می سرکه نماید آن سخن لوره کند او.خاقانی .
لور و کند. [ رُ ک َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) لوره کند : گفته سخا را قدری ریشخندخوانده سخن را طرفی لور و کند ۞ . نظامی .رجوع به لور، لوره کند و ...
کند و مند. [ ک َ دُ م َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) از قبیل توابعند یعنی خراب و ویران و کنده شده . (فرهنگ رشیدی ) : کدام باره که نفکند زنده پیل ت...
کند بادام . [ ک َ ] (اِخ ) (به فتح کاف به ضبط یاقوت ) و آن را کند نیز گویند و ازآنجا بادام بسیار خیزد و معنای آن قریه ٔ بادام است .(یاقوت از...
چاله کند. [ ل َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه شهرستان سنندج که در 11 هزارگزی شمال خاور گل تپه و 5 هزارگزی شمال خاو...
سیلاب کند. [ س َ / س ِ ک َ ] (ن مف مرکب ، اِ مرکب ) زمینی را گویند در کوه و صحرا که آب و سیل آنرا کنده و رخنه ها در آن افکنده باشد و آن رخنه...
شیرین کند. [ک َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان مراغه . سکنه ٔ آن 779 تن . آب از رودخانه ٔ گیلان . صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است . (از...
قزلجه کند. [ ق ِ زِ ج َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 8 هزارگزی شمال خاوری قروه و 9 هزارگزی شمال دل...
بارای کند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) رجوع به باراهی کند شود.
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۷ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.