اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کندوله

نویسه گردانی: KNDWLH
کندوله . [ ک ُ ل َ /ل ِ ] (اِ) به معنی کندوک است که خمی باشد از گل ساخته که غله در آن کنند. (برهان ) (آنندراج ). آوند شکسته ، مانند خمره که در آن غله ریزند. (ناظم الاطباء). کندو تاپو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
آن کس که بود ز درس حکمت خالی
بر گفته ٔ او نقیضه آرم حالی
گوید که خلاء نزد خرد هست محال
کندوله ٔ من چیست ز گندم خالی .

ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری ).


رجوع به کندو و کندوک و کنور شود.
|| سفال که کوزه و کاسه و خم شکسته باشد. (برهان ) (آنندراج ). سفال شکسته . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کندوله . [ ک َ ل َ ] (اِخ ) اسم طایفه ای است از ایلات کرد ایران و در کندوله ٔ هلیلان سکنی دارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 60).
کندوله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش اشنویه است که در شهرستان ارومیه واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
کندوله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان دینور از بخش حومه شهرستان کرمانشاه است و 3085 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
کندوله . [ ک َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی است که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.