کوز
نویسه گردانی:
KWZ
کوز. (اِ) مقدار شش قسط. معادل شش قسط. (مفاتیح العلوم خوارزمی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || در شاهد ذیل اگر کوز مصحف کلمه ٔ دیگری مانند گرزو جز آن نباشد ظاهراً یکی از آلتهای جنگ بوده است : معاذبن مسلم فرمود تا آلتهای حرب بسیار ساخته کردند و سه هزار مرد کاری را با تیشه ها و بیلها وکوزها و تبرها و از هر جنس صناعت وران که اندر لشکر به کار آیند مهیا کرد. (تاریخ بخارای نرشخی ص 84).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کوز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کوز شدن . خمیده و منحنی شدن . چفته و دوتا شدن : بدو گفت نیرنگ داری هنوزنگردد همی پشت شوخیت کوز. فردوسی .ک...
گنبد کوز. [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : میل در سرمه دان نرفته هنوزبازیی بازکرد گنبد کوز. نظامی (هفت پیکر چ و...
کوز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
جزع بنی کوز. [ ج َ ع ُ ب َ ] (اِخ ) از دیار بنی ضباب است به نجد و تا آنجا دو روز راه است به یک طریق . (از معجم البلدان ).