اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوز

نویسه گردانی: KWZ
کوز. (معرب ، اِ) ۞ آبجامه ای است معروف . ج ، کیزان ، اکواز، کِوَزة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). آوندی است دارای دسته و لوله و یا ظرفی است کوچکتر ازابریق . این کلمه دخیل است . (از اقرب الموارد). کوزه . (دهار). فارسی معرب . (ثعالبی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کوزه و آبجامه . (ناظم الاطباء) :
سرایهاش چو کوز شکسته کرد از خاک
بهارهاش چو نار کفیده کرد از نار.

فرخی .


بر من چون روز روشن شد که تو باد پیموده ای و کوز پوده شکسته ای . (سندبادنامه ص 98). و رجوع به کوزه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کوز گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کوز شدن . خمیده و منحنی شدن . چفته و دوتا شدن : بدو گفت نیرنگ داری هنوزنگردد همی پشت شوخیت کوز. فردوسی .ک...
گنبد کوز. [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : میل در سرمه دان نرفته هنوزبازیی بازکرد گنبد کوز. نظامی (هفت پیکر چ و...
کوز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به ماده ٔ بعد شود.
جزع بنی کوز. [ ج َ ع ُ ب َ ] (اِخ ) از دیار بنی ضباب است به نجد و تا آنجا دو روز راه است به یک طریق . (از معجم البلدان ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.