کوسی
نویسه گردانی:
KWSY
کوسی . [ سی ی ] (ع ص ) منسوباً، اسب کوتاه دستها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ستور دست و پا کوتاه . (ناظم الاطباء). اسب کوتاه دست که هیچگاه به هنگام رفتن به گله ٔ اسبان نتواند رسید. کوسیّة مؤنث آن است . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
کوسی . [ سا ] (ع ص ) امراءة کوسی ؛ زن زیرک هوشیار باکیاست . (ناظم الاطباء).
کوسی . (اِخ ) دهی از دهستان نازلو که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و 199 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
صلاحی کوسی . [ ص َ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 99).
کوثی . [ ثا ] (اِخ ) منزلی است مخصوص عبدالدار در مکه . (از معجم البلدان ).
کوثی . [ ثا ] (اِخ ) موضعی است در سواد عراق در خاک بابل و مشهد ابراهیم خلیل (ع ) در همین جاست . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان ...
کوثی . [ ثا ] (اِخ ) نهری است در عراق و گویند نخستین نهری است که کنده و از رودخانه ٔ فرات منشعب شده است . (از معجم البلدان ).
کوثی ربا. [ ثا رَب ْ با ] (اِخ ) شهری است [ به عراق ] و به حوالی وی تلهاست از خاکستر و گویند که از آن آتش است که نمرود کرد که ابراهیم پ...