اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوک

نویسه گردانی: KWK
کوک . [ ک َ ] (اِخ ) روستای بزرگ و آبادان و از اعمال نساء و در آخر حد آن بود و تا خراسان یک منزل فاصله داشت . (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
کوک . (اِ) به معنی کمان باشد. (برهان ). کمان .(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || آواز و صدای بسیار بلند را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاط...
کوک . (ترکی ، ص ) به زبان ترکی رنگ کبود را خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). به زبان ترکی کبود باشد. (فرهنگ رشیدی ). به ترکی به واو معروف به معن...
کوک . [ ک َ / کُو ] (اِ) به تبری و دری کبک را گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). کوک [ کو ]. کبک . اکنون نیز کُک . (واژه نامه ٔ طبری ص 177).
کوک . [ کُک ْ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ کک . زغال سنگ که یک بار سوخته و خاموش شده و بازسوختنی در آن هست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کک . زغال...
کوک . (اِخ ) ۞ جیمز. دریانورد انگلیسی (1728-1779 م .) که اقیانوسیه را در سه سیاحت متوالی کشف کرد و در سال 1779 م . در یکی از جزایر هاوائی ...
کوک . [ ک ُ ] (اِخ ) ۞ شارل پل دو. درام نویس فرانسوی (1794-1871 م .). فرزند یکی از بانکداران هلندی بود که پدرش در جریان انقلاب کبیر فرانس...
نوعی ابزار (کلیکو) که در تعمیر بال و بدنه ی هواپیما برای به هم پیوستن موقتی دو صفحه ی فلزی جهت سوراخکاری و یا پرچکاری از آن با بهره گیری از "انبر کوک ...
نوعی انبر دست که در تعمیر بال و بدنه ی هواپیما برای پیوستن موقتی دو صفحه ی فلزی جهت سوراخکاری و یا پرچکاری از آن استفاده می شود (کلیکو پلایرز)
دلنواز
چپ کوک . [ چ َ ] (ص مرکب ) مقابل راست کوک . ساعتی که کوک آن از جانب چپ کنند. نوعی ساعت که راست کوک نباشد. ساعت چپ کوک . آن ساعت که از ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.