اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کولی

نویسه گردانی: KWLY
کولی . (حامص ) ۞ سواری روی کول و پشت . (فرهنگ فارسی معین ). در تداول کودکان در بازی ، سواری بر پشت کسی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمل کول کردن را گویند. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ).
- کولی دادن ؛ کسی را بر کول و پشت خود سوار کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بردن حریف را بر پشت خویش . در بعضی بازی های کودکان رسم بر این بود که برنده را به کول خود گرفته مقداری (که میزان آن از روی وسایل بازی معین می شد) راه ببرد، این عمل را کولی دادن می گفتند. کسی که سوار می شدکولی می گرفت . در بسیاری از بازیها، نظیر: چلتوب ، الک دولک ، زویی و بعضی انواع تیله بازی کولی دادن رایج بوده است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). بردن حریف را بر پشت خویش پس از باختن در بعضی بازیهای کودکان . در بازیهای کودکان ، بر پشت کسی که ایستاده است سوار شدن تا او وی را ببرد، و کولی گرفتن متعدی آن است .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کولی گرفتن ؛ بر پشت سوار شدن حریف بازی را. بر کول حریف نشستن در بعض بازیهای کودکان پس از بردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ترکیب قبل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خروس کولی . [ خ ُ ک َ / کُو ] (اِمرکب ) ۞ مرغی است حلال گوشت و ازجمله ٔ طیور وحشی می باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
انگور کولی . [ اَ رِ ک َ ] (اِ مرکب ) کشمش کولی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به کشمش کولی شود.
کولی قرشمال . [ ک َ / کُو ق ِ رِ ] (اِ مرکب ) نام طایفه ای از کولیها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کولی شود. || (ص مرکب ) دشنام گون...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.