اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کومک

نویسه گردانی: KWMK
کومک . [ م َ ] (اِ مصغر) مصغر کوم . (فرهنگ فارسی معین ). سبزه که بر کنار حوض روید. کوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ماه کانون است ژاژک نتوانی بستن
هم از این کومک بر خشک و همی بند آن را.

ابوالعباس (از یادداشت ایضاً).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کومک . [ کو/ ک ُ م َ ] (ترکی ، اِ) کمک . (ناظم الاطباء). کمک . مدد. (فرهنگ فارسی معین ) : و هرچند پورتگین می گوید که به کومک سلطان و به خدمت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.