اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کومة

نویسه گردانی: KWM
کومة. [ م َ ] ۞ (ع اِ)کومه . توده ٔ خاک بلند برداشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). توده ای از خاک و جز آن و آن را صبره گویند. ج ، کُوُم ، اکوام . (از اقرب الموارد). توده . کپه : یک کپه خاک ؛ یک کومه ٔ خاک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
کومح . [ ک َ م َ ] (ع ص ) مرد بزرگ سرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): رجل کومح ۞ . (اقرب الموارد). || پردهن از دندان چندان ک...
کومه . [ م َ / م ِ ] (اِ) با ثانی مجهول ، خانه ای را گویند که از نی و علف سازند و گاهی پالیزبانان در آن نشسته و محافظت فالیز و زراعت کنند و ...
اتاقکی چوبی است که شکارچیان مرغابی در مناطق مردابی شرق گیلان میسازند.پایه های این اتاقک در آب قرار دارد و اطراف آنرا با شاخه درخت می پوشانند.داخل آن ح...
نوعی ابر پشته پشته که به آن کومولوس نیز می‌گویند.
کومه سرا. [ م َ س َ ] (اِخ ) ۞ مرکز ناحیه ٔ شفت در گیلان است و200 خانه دارد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 274).
لت کومه . [ ل َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 41 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و شمال رودخانه ٔ نکا، ...
لته کومه . [ ل َ ت َ م َ ] (اِخ ) نام دهی به هزارجریب مازندران .(مازندران و استرآباد رابینو ص 125 بخش انگلیسی ).
بازار صیقل کومه . [ ص ِ ق ِ ک ُ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شفت بخش مرکزی شهرستان فومن که در 13 هزارگزی فومن و چهار هزارگزی خاور ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.