اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوه

نویسه گردانی: KWH
کوه . [ ک َ ] (ع مص ) هه کردن فرمودن کسی را تا بوی دهن وی معلوم شود. (ناظم الاطباء). بو کشیدن . استشمام کردن بوی دهان کسی را و دستور دادن او را تا نفس بیرون دهد (یا ها کند) تا معلوم گردد که مست است یا نه . (از اقرب الموارد): کهته کوهاً؛ په کردن گفتم او را تا بوی دهن او معلوم گردد. (از منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
کوه نوح . [ هَِ ] (اِخ ) رجوع به آرارات شود.
کوه نور. [ هَِ ] (اِخ ) ۞ نام الماسی است متعلق به انگلیس ، وزنش 103 قیراط. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از بزرگترین (حدود 50 گرم ...
کوه نورد. [ ن َ وَ ] (نف مرکب ) عبورکننده از کوه . (ناظم الاطباء). کوه پیما. رَقّاء. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : باد چون عزم اوست در ناورد...
لره کوه . [ ل َ رَ ] (اِخ ) کوهی و ییلاقی به شاهکوه و ساور مازندران .(مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 126).
لره کوه . [ ل َ رِ ] (اِخ ) نام کوهی است در جنوب بخش کنگاور که خطالرأس آن حد طبیعی بین بخش کنگاور و دهستان خزل شهرستان نهاوند میباشد. ...
لنده کوه . [ ل َ دَ ] (اِخ ) موضعی به شاه کوه و ساور مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 126).
لیله کوه . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان ، واقع در 3000گزی جنوب لنگرود. جلگه ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی . دا...
لیلی کوه . [ ل َ لا ] (اِخ ) نام موضعی در حوالی لاهیجان . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 17).
زرده کوه . [ زَ دَ / دِ ] (اِخ ) کوهی است در لرستان و مسکن لران و آب کرنگ که رودخانه ای است مشهور از طرف آن کوه آید و بنواحی صفاهان گذر...
زنگی کوه . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان زنجان رود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 286 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۲۵ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.