اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کهنه سوار

نویسه گردانی: KHNH SWʼR
کهنه سوار. [ ک ُ ن َ / ن ِ س َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سوار مجرب . سوار آزموده . (فرهنگ فارسی معین ). || بهادر نامدار و مشهور. (ناظم الاطباء). کهنه کار در جنگ . جنگ آزموده . (فرهنگ فارسی معین ). || سرآمد پهلوانان . (آنندراج ) :
ای تا ابد از کهنه سواران تو مریخ
وی از ازل از پیر غلامان تو کیوان .

سنجر کاشی (از آنندراج ).


|| (اصطلاح زورخانه ) مرشد زورخانه . کسی که تعلیم کشتی گیری و ورزش باستانی دهد. (فرهنگ فارسی معین ) :
آفرین باد به گفتار خوش کهنه سوار ۞
آن پسرخوانده ٔ پریای ولی در همه کار.

میرنجات (از فرهنگ فارسی معین ).


|| آنکه کارآزموده و مجرب باشد. (ناظم الاطباء). بسیار ماهر و زرنگ : از آن کهنه سوارهاست . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.