اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کیفر کشیدن

نویسه گردانی: KYFR KŠYDN
کیفر کشیدن . [ ک َ / ک ِ ف َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کیفر بردن . به جزای عمل خود رسیدن . مجازات یافتن . مکافات دیدن :
در فروبست آن زن و خر را کشید
شادمانه ، لاجرم کیفر کشید.

مولوی (مثنوی ).


رجوع به کیفر بردن شود.
- کیفر از کسی کشیدن ؛ وی را به جزای عمل خود رساندن . مجازات کردن :
سپاس جهاندار بگذار ورنه
به کفران نعمت کشند از تو کیفر.

هندوشاه نخجوانی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.