اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گاورس

نویسه گردانی: GAWRS
گاورس . [ وِ / وَ ] (اِ) ۞ معرب آن جاورس ، دانه ای شبیه به ارزن که بیشتر به کبوتران دهند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بطوری که از تقریر صاحب تحفة المؤمنین و غیره معلوم میشود غله ای است که به فارسی ارزن و به هندی چینا نامند و صاحب مصطفوی نوشته که آن را به هندی یاجره ۞ گویند، جاورس معرب همین است . (غیاث ) (آنندراج ). وخن ، گاورس ، جاورس . (السامی فی الاسامی ). و این غیر از ارزن است چه او را به ذره ترجمه میکند. جاورس معرب آن است و آن ریزه ارزن می باشد که به کبوتران دهند و بشیرازی الم به فتح الف و ضم لام و میم خوانند و فقرا از آن نان کنند و خورند. (انجمن آرای ناصری ). رجوع به ارزن شود. بَسَک . دانه ٔ گاورس شبیه به دانه ٔ قرفاهو است . رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل کلمه ٔ عشرق و رجوع به کهله و بسک شود. پورداودنوشته اند: ذرت ، گاورس ، ارزن . گیاه و دانه ای که امروزه نزد ما ذرت نامیده میشود، از رستنیهائی است که ازآمریکا به بخشهای دیگر جهان رسیده است . پس خود این گیاه در همه جای روی زمین (جز امریکا) از نورسیدگان است و اکنون در ردیف دانه های هفتگانه چون گندم و جو و چاودار و دوسر و برنج و ارزن یا گاورس ۞ مایه ٔ زندگی و پایه ٔ خورش بسیاری از مردمان گیتی است ، اما نامی که در ایران بدان داده شده ، نام دانه ٔ بسیار کهنسال دیگری است و آن را یاد خواهیم کرد. چنانکه میدانیم کریستف کلمب ۞ در سال 1492 م . آمریکا را پیدا کرد و به دستیاری او ذرت به اروپا درآمد. هیچ جای شبهه نیست که پیش از پیدا شدن امریکا در هیچ جای از جهان کهن نام و نشانی از گیاه و دانه ای که امروزه ذرت خوانیم نیست ، نه در نبشتهای بابل و آشور و مصر و نه در ودا واوستا و تورات و نه در آثار چین و یونان . از مردم اروپا نخست دو تن از همراهان کریستف کلمب در ماه نوامبر 1492 م . ذرت را در آمریکا، در سرزمین کوبا ۞ دیدند. کلمب در سال 1493 که از نخستین سفر خود به اروپا بازگشت ، ذرت را با خود به آنجا برد. از این تاریخ ذرت در اروپا شناخته شد، دیری نپائید که سراسر اروپا را فراگرفت . ذرت از اسپانیا به ایتالیا و ترکیه رفت و از ترکیه به اروپای مرکزی رسید و در سال 1539 در یکی از آثار کتبی آلمان یاد شده است . نامه ای که کلمب در سی ام ماه مه 1498 م . به پادشاه و ملکه ٔ اسپانیا فردیناند و ایزابلا ۞ نوشت ، شرح داده که چگونه این دانه را به کار برند. ذرت را نخست در اروپا در باغها کاشتند و مانند بسیاری از گیاهان دیگر که تازه به جائی وارد میشود، پس از گذراندن یک دو کشت در باغ و بستان راه کشتزاران فراختر را پیش گرفت . ذرت در کشورهای دیگر روی زمین در تأثیر آب و هوا و نهاد خاک زود تغییرمییابد و با ذرت امریکا سرزمین اصل تفاوت بهم میرساند بویژه در هندوستان این تفاوت زودتر پیدا می شود و تندتر رو به انحطاط میرود. بناچار باید هر یک دو سالی تخم نو از آمریکا به آنجا برند. در پایان سده ٔ پانزدهم میلادی ذرت به دستیاری پرتقالیها به هند رفت ، درحدود سال 1540 از راه تبت ، از هند به چین درآمد، شاید از راه جنوب بدستیاری بازرگانان پرتقالی و اسپانیائی در زمان صفوی وارد ایران شده باشد. امروزه جائی در روی زمین نیست که ذرت در آنجا کشت نشود. کشت آن در اروپا و آسیا و افریقا از سده ٔ پانزدهم میلادی آغازمیگردد. اما در میهن دیرین خود، در سرزمینهای گرمسیر امریکا، بویژه کوبا و مکزیک و جزیره های آنتیل ۞ از گیاهان چندین هزارساله است . اما در هیچ جا خودرو دیده نشده است . ذرت مانند همه ٔ گیاهان کهنسال در سرزمین اصلی خود داستانهائی داردو بسا هم رنگ و روی دینی گرفته ، ستوده میشود. درباره ٔ ذرت یکی از سران قبیله ٔ امریکائی داستانی یاد میکند: ۞ «در روزگاران پیش نیاکان ما همواره از گوشت جانوران خورش می یافتند، بسا میشد که شکاری نیافته ، گرسنه میماندند. روزی دو مرد جوان از قبیله ٔ ما شکاری بدست آورده ، آن را پاره پاره کرده ، در روی آتش بریان میکردند. ناگاه زنی از آسمان فرود آمده بروی پشته ای فرونشست . شک نیست که بوی کباب این موجود مینوی را بدانسوی کشیده بود. آن دو مردجوان با خود گفتند لختی از این کباب بدو دهیم ، پس زبان آن شکار را که بهترین بخش آن جانور بود بدو دادند. آن زن از آن بریان بسیار خشنود و شادمان شده گفت :بپاداش بخششی که بمن شده ، اگر پس از سیزده ماه دیگربهمین جا بیائید چیزی خواهید یافت که از آن پس مایه ٔزندگی شما و فرزندانتان خواهد گردید. آن دو شکاربان فرمان را بیاد سپرده ، پس از سیزده ماه به آنجای شتافتند. دیدند در همانجائی که آن موجود مینوی آرمیده بود از سوی راست ذرتی سر بر زده و از سوی چپ لوبیای سفید روئیده و در سرجای آن زن آسمانی توتون ۞ سبز گردیده .» این است که ذرت نزد بومیان آمریکا از بخشایش ایزدی است و از برای سپاسگزاری ، دانه های آن را به الاهه سنتولت ۞ تقدیم میکردند ۞ براستی در میان دانه هائی که از آنها نان پخته مایه ٔ زندگی مردم جهان است ، ذرت بیش از همه درخور ستایش و سپاسگزاری است . زیرا بهترین دانه ای که آردش از برای نان بکار آید. از هر تخم آن که کاشته شود سی تخم برمیدارند. اما هر یک دانه ٔ ذرت سیصد و بسا چهارصد دانه میدهد. در یکی از سرودهای دینی بومیان امریکا، ذرت شخصیت یافته به پیغمبر ۞ هیوثه چنین گوید: «مرا به جائی بکار که باران همی فروریزد و خورشید به من بتابد، آنگاه مرا با خاک سبک و نرم بپوشان ، مگذار که کرمها مرا بخایند و کلاغها مرا بیازارند، تا اینکه در تابش خورشید شادمان سر از خاک بدرآورم ، هیوثه آنچه شنید بکار بست و در تابستان به کشتزاری که در آنجا ذرت درنشانده بود، برگشت و از دیدن آن کشتزار بانگ شادمانی برداشته گفت : مندامین ۞ (این است مایه ٔ خوشی مردم ). ذرت را کلمب با نام آن مایز ۞ از امریکا به اروپا برد و در همه زبانهای اروپائی با اندک تغییری همین لغت را بکار بردند، چنانکه در فرانسه و آلمانی و انگلیسی و جز اینها مایز ۞ و در گیاه شناسی زی مایز ۞ خوانده میشود. زی ۞ بگفته ٔ پلینیوس ۞ در نخستین سده ٔ میلادی ، نام یک گونه گندمی بوده که درمصر میروئیده ۞ نام این گیاه در زبانهای اروپائی همان نام بومی امریکای جنوبی است از کلمه ٔ مریسی ۞ یا مهیز ۞ که به هیئت میز ۞ با کلمب به اسپانیا رفت . گذشته از اینکه همین نام چنانکه گفتیم با اندک تغییری در همه ٔ زبانهای مغربی بجای مانده ، با نامهای دیگر هم ، هر یک بمناسبتی ، آن را نامزد ساخته اند مانند گندم ترکی ۞ یا ارزن ترکی . در زبان ایتالیائی کنونی نیز این دانه به ترک باز خوانده ۞ میشود. هم چنین آن را ارزن هندی یا گندم هندی و گندم آسیائی و گندم اسپانیائی و دانه ٔ بیگانه نامیده اند ۞ ذرت که یگانه دانه ٔ خوراکی امریکا بوده در آغاز توجه مردمان اروپا را بخود نکشید چنانکه گندم را که کریستف کلمب با خود به آمریکا برد، در آغاز بومیان آنجا آن را نپسندیدند و همچنان بدانه ٔ دیرین خود که از روزگاران بسیار کهن مایه ٔ خورش نیاکانشان بود ساختند. امروزه هم امریکا در کشت ذرت به بخشهای دیگر روی زمین برتری دارد. در زبان انگلیسی رایج امریکای شمالی کرن ۞ (دانه ) به همین ذرت اطلاق میشود. چنانکه در انگلستان از همین کلمه گندم اراده کنند و در اکس ۞ دوسر را ۞ دانه ٔ ۞ مطلق خوانند. در سال 1946 م . در امریکای شمالی (اتازونی ) به اندازه ٔ 85 میلیون تن ۞ ذرت به دست آمد، بنابراین اتازونی (ممالک متحده ) در سر کشورهائی که ذرت کشت میکنند جای گرفته ، زیرا محصول غله ٔ ذرت در جهان سالیانه بمقدار 125 میلیون تن برآورده شده است . از این شماره بخوبی دانسته میشود که ذرت امروزه چه اهمیتی در خورش مردم گیتی دارد. فقط گندم و برنج است که بپای آن میرسد. محصول ذرت در ممالک متحده ٔ امریکا که نزدیک شصت درصد محصول ذرت جهان است ، همه بخورد مردم آنجا نمیرود، بلکه دوسوم 23 آن از برای خوراک جانداران چون خوک و گاو و بوقلمون و جز اینها به کار میرود و فقط یک سوم 13 آن از برای خوراک مردمان آنجا کافی است . آرد ذرت را با آرد گندم یا آرد چاودار ۞ درآمیخته نان پزند. ذرت که از دانه های بسیار کهنسال امریکا است ، در آنجا و در سرزمینهای دیگر جهان بواسطه ٔ آب و هوای اقلیم های مختلف و خصایص خاکهای متفاوت ، انواع و اقسام شده ، فقط در روسیه هشت هزار گونه باز شناخته شده است . از این ذرتهای گوناگون چهار نوع عمده شناخته شده که در خود آمریکا چنین خوانده میشود:
1 - دانه = ذرت سنگی ۞ ، این نوع از ذرت میانه بالا و چوب آن نیز میانه است دانه ٔ آن دو پهلو هموار است و در بالا گرد است ، رنگش بسا زرد است ، گاهی هم برنگهای سرخ و بنفش است .
2 - ذرت دندانی ۞ ، گیاه آن بسیار بزرگ میشود. به دو متر تا به دو متر و نیم میرسد و چوبش هم بزرگ میشود، دانه اش از دو پهلو هموار است و بالای آن دارای شکلی است که یادآور دندان است ، رنگش بسا سفید است و برنگهای زرد و سرخ هم دیده میشود.
3 - ذرت پستانی ۞ ، گیاهش کوچک است و چوبش نیز کوچک است ، دانه اش شفاف است و از دو پهلو مانند ذرت سنگی و ذرت دندانی هموار است . رنگش در برخی سفید و در برخی دیگر زرد و سرخ است .
4 - ذرت شیرین ۞ ، گیاهش در برخی میانه و در برخی دیگر بلندبالاست . چوبش بزرگ است و دانه اش به شیشه همی ماند و از دو پهلو ناهموار است : به این ماند که آن را نارس چیده باشند و در هنگام خشک شدن چین و چروک و شکن بهم رسانیده باشد. این دانه هیچگاه سفید یکرنگ نیست همیشه رگهای زرد و سرخ و سیاه با آن رنگ سفید درآمیخته است . ذرت از گیاهان یک ساله است که پس از باردادن خشک می شود. معمولاً از هر گیاه دو چوب سرزند یکی بزرگ و دیگری کوچکتردانه ٔ ذرت از همه دانه هائی که از برای پخت نان به کار آید درشت تر است . در این چوب دانه ها پهلوی هم چیده شده و گفتیم معمولاً از هر نی این گیاه سیصد تا چهارصد دانه بر میگیرند و گاهی هم بیشتر از این . این گیاه پرسود و بهره نسبت به گیاهان دیگر دانه ور، کمتر نیازمند کار و کوشش کشاورز است . همینکه کشتزارش خوب شخم و شیار گردید و از کوت پهن نیروئی یافت و آفتاب بر آن تابید دیگر به چیزی نیازمند نیست ، چون ریشه ٔ بلند و توانا دارد و خوب بتک زمین فرومیرود چندان نیازمند آبیاری نیست . برای اینکه این گیاه آنچنانکه بایددانه ٔ خود را برساند و از برای آرد نان بکار آید ازتابش خورشید بی نیاز نیست ، چون اصلاً از سرزمین های گرمسیر آمریکای جنوبی است . در هر جای دیگر جهان که کشت شود از همان تابش خورشید نباید بی بهره ماند. در هر آنجائی از روی زمین که رز میروید و انگور خوب میرسد در همانجا ذرت هم خوب بار میدهد مواد غذائی که در ذرت است نسبت به نهاد زمینی که بر آن کشت میشود و نسبت بتأثیر اقلیمی که در آن پرورش می یابد کم و بیش می گردد، در هر حال ماده ٔ چربی آن از دانه های دیگری که از برای نان بکار آید بیشتر است . در برخی از انواع آن تا شش و نیم درصد بازشناخته شده است . همین چربی را که از آن کشیده شود میتوان در آشپزخانه از برای خوراک بکار برد. هم چنین از برای صابون نیز بکار برند. بومیان امریکای جنوبی از ذرت یک گونه آشام الکلی سازند بنام چیچه ۞ . برگهای نازکی که سراسر چوب ذرت را پوشاند، دانه ها را نگهداری میکند، بومیان آمریکا در پارینه تاباک (توتون ) را در آنها پیچیده آتش زده می کشیدند. امروزه از همین برگها کاغذ سیگارت ساخته می شود. یا این که از آنها یک گونه کاه نرم ساخته از برای پرکردن تشک و بالش و اثاثیه ٔدیگر بکار میبرند.
در روزگاران پیش که هیزم در آمریکا کم بود، چوب ذرت از برای سوختن بکار میرفت . ذرت در سراسر گیتی کم و بیش کشت میشود و در بسیاری از سرزمینها پایه ٔ خورش یا اساس غذای مردم است و در هر جا که به اندازه ای از گرما برخوردار نیست و دانه ٔ آن درست نمیرسد، آن را بریان کرده (مانند بلال در ایران ) میخورند یا اینکه گیاه سبز آن از برای علوفه ٔ چارپایان به کار میرود. آنچه را که در ایران بلال خوانند در لهجه ٔ مگدهی در سرزمین بهار (در هندوستان ) «بال » نامیده می شود. (بلال ندانستم چه لغتی است ؟). گذشته از نان آرد ذرت آمیخته با آرد گندم و یا چاودار، که یاد کردیم ، از آن در بالکان که کوکوروز ۞ خوانند، یک قسم آش پزند و در رومانی آن آش مملیگا ۞ و در ایتالیا پلنتا ۞ خوانده میشود. رنگ دانه ٔ ذرت معمولاً زرد است . اما برنگهای سفید و سیاه و بنفش و آبی و سرخ هم دیده میشود. ۞ در گیلان ذرت را بابا گندم گویند، هم چنین آن را مکابج (برنج ) خوانند. در آذربایجان «ذرت » را مکه نامند. در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده : «ذره مکه خندروس است » در مخزن الادویه که در هند نوشته شده گوید: «خندروس و آن را خالاون و به فارسی ذره ٔ مکه و به عربی حنطه رومیه و در تنکابن گندم مکه به هندی جوار نامند. ۞ شک نیست که مکه و مکا در لهجه ٔ آذربایجانی و گیلکی همان «مکه » است که در تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه یاد گردیده است . در منتهی الارب آمده : علس ... و نوعی از گندم دوگانه در یک غلاف و آن گندم صنعاست و گندم مکه نیز گویند. در برخی از فرهنگهای فارسی گندم مکه یاد شده و عربی آن علس دانسته شده که یک گونه گندم است . (مکه ندانستم چه لغتی است ). در زبانهای هند هم ریشه وبن آن دانسته نشده است در بسیاری از زبانهای رایج کنونی هندوستان چنانکه در هندی و بنگالی و مراتی و تامیل و تلوگو ۞ (تامیل و تلوگو دو زبان دراویدی در جنوب ۞ ). مکّا ۞ و مکای ۞ و مکی ۞ و موکّا ۞ و مکّا ۞ گویند. از این کلمه گذشته در زبانهای گوناگون هند چه در زبانهای از ریشه ٔ سانسکریت و چه در زبانهای غیرآریائی دراویدی این گیاه و دانه اش بنام های دیگر هم مانند جوار که یاد کردیم و جنورا و بهوتا ۞ و چلم ۞ و جز اینها نیز خوانده می شود، چنانکه در لهجه ٔ ایرانی خواه در ایران و خواه در افغانستان ،آن را گذشته از ذرت بنامهای دیگر هم نامزد ساخته اند. گفتیم در اروپا هم در هر سرزمینی بمناسبتی آن را بنامی خوانده اند، اما نامی که در مرز و بوم دیرین خودداشته بنامهای ساخته ٔ اروپا غلبه کرده است . نزد ما این گیاه و دانه ٔ آن با نام بومی دیرین خود نرسیده ، چنانکه گیاه تنباکو با همان نام بومی امریکائی خود که از آن در گفتاری جداگانه صحبت خواهم داشت ، خوانده می شود.
گفتیم در پایان سده ٔ پانزدهم میلادی ممکن است ذرت به دستیاری پرتقالیها به ایران رسیده باشد، اما نامی که امروزه معمولاً در فارسی به آن داده ذرت خوانند بسا قدیمتر از ورود آن است به ایران . کلمه ٔ ذرت در نوشته های فارسی و عربی قدمت هزارساله دارد و نظر به آثار بابل و آشور، راه چندین هزارساله پیموده است . همانند ذرت گیاه دیگری که از آمریکا رسیده و امروزه یکی از گلهای زیبای باغ و بستان ایران است و آن را در فرانسه کاپوسین ۞ خوانند در فارسی لادن خوانده اند و آن را در گفتار دیگر یاد خواهیم کرد. لغت لادن قرنها پیش از پیدا شدن آمریکا، نزد ما معروف بوده است . اینک ببینیم ذرت چه گیاهی بوده و به چه مناسبت گیاه امریکائی که در هیچ جای روی زمین جز آمریکا نام و نشانی نداشته و در هیچ جا، حتی در خود امریکای جنوبی هم ، خودرو دیده نشده نزد ما چنین خوانده شده است .
واژه ٔ ذرت در برخی از کتابهای لغت و ادویه ٔ مفرده ، تا به اندازه ای که نگارنده دیده چنین یاد شده : زمخشری در مقدمة الادب نوشته : «دخن ، ارزن ، ذره ، حطام ... ۞ » المیدانی در السامی فی الاسامی آورده : «ارزن ، جاورس ؛ گاورس ؛ جاورس . نوعی از ارزن ؛ الذرة، ارزن . ۞ » در منتهی الارب یاد شده : «الذرة، ارزن ۞ » در شرح اسماءالعقار آمده : «جاورسر هو نوع من الدخن والجاورسر الهندی ، هوالذرة ۞ ». الغافقی در جامع المفردات گوید: «جاورس (ابن وافد) هو صنف من الدخن صغیرالحب شدیدالقبض ، اغبراللون (دیسقوریدس ) قنخروس هو اقل غذا من سائر الحبوب یعقل البطن و یدر البول (جالینوس ) یبرد فی الاولی و یخفف فی اول الثالثة و فی آخر الثانیة، اذا کمد به فی کیس صار انفع من امغص ». ۞ در جامع المفردات ابن البیطار آمده «ذره (الفلاحة) هو من جنس الحبوب یطول علی ساق اغلظ من ساق الحنطه والشعیر بکثیر و ورقه اغلظ و اعرض من ورقها (المجوسی ) اجوده الابیض الرزین و هی باردة یابسة مجففة و لذلک صارت تقطع الاسهال و ان استعملت من خارج کالضماد بردت و جففت ». باز ابن البیطار در کلمه ٔ دخن گوید: «دخن ، هو جنسان احدهما احرش من الاَّخر... هو ایضاً من الحبوب التی یعمل منهاالخبز. کما یعمل من الجاورس و یوافق ما یوافقه الجاورس غیر ان الدخن اقل غذاء من الجاورس و اقل قبضاً ۞ ».
در کتاب الابنیه آمده : «گاورس بر سه گونه است یکی دخنست ۞ ». ابن الحشاء در مفیدالعلوم و مبیدالهموم گوید:«ذرة هو الحب المسمی شینة». در جای دیگر گوید: «دخن هو حب یختبز یسمی بالبربریة آفسوا او لعرب توقعه علی الجاورس المسمی بالبربریة آنلی و تسمی العرب هذاالمأکول هناالسیال ». باز در کلمه ٔ گاورس گوید: «جاورس هو الحب المسمی بالبربریة بأنیل و بالعجمیة بنج باؤه و جیمه أعجمیتان و یسمی بافریقیة قمح السودان والذرة ۞ . در صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی آمده : ذره نوعی است از حبوب و پارسیان او را ارزن گویند و یکی را ذره گویند... و به لغت هندی او را جواری گویند و پارسیان او را ارزن هندی گویند. دانه ٔ او بزرگ باشد... ابوحنیفه ٔ دینوری گوید: ذره را نزدیک ما جاورس هندی گویند و بعضی از او سبید باشدو بعضی سیاه ۞ . در جواهراللغة آمده : الذره بضم هی جاورس الهندی منها بیضاء و منها حمراء منها سوداء... ۞ علی بن الحسین الانصاری المشتهر به حاجی زین العابدین عطار در اختیارات بدیعی گوید: «ذره جاورس هندی است و به شیرازی ذره خوانند و آن دو نوع است سفید و سیاه وبهترین وی سفید فربه بود...» ۞ در مخزن الادویه گوید: «ذره به ضم ذال ... جاورس است و به هندی جوار نامند و غلیظتر از دخن ». ۞ زکریابن محمدبن محمود القزوینی در عجایب المخلوقات و الحیوانات و غرائب الموجودات آورده : «جاورس هوالدخن قال صاحب الفلاحة الارض التی یزرع بهاالجاورس تفسد و لاترجع الی صلاحها الابعد مدة طویلةحبه یبقی مدة طویلة لاتصیبه آفة و لهذا یدّخره الناس لخوف القحط قال ابن سینا انه ضماد جید لتسکین الأوجاع و قال غیره انه یمسک بیبوسة و یسقطالاجنه » ۞ . در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده : «ذره جاورس هندی است و آن دانه ای است شیرین و سفید و نباتش مثل گیاه نی و سرد و خشک و قوی الغذاء و غلیظتر ازدخن و مجفف و حابس اسهال و در جمیع افعال مانند خندروس و مصلحش روغنها و شیرینیها است » ۞ . جوار که در مخزن الادویه یاد شده در هندوستانی یک گونه ارزن سفید است که از برای خورش مردم بکار رود و جوار سیاه چینا خوانده میشود و از واژه ٔ سانسکریت کینا ۞ که در هندوستانی بمعنی دانه است . چینا یا ارزن سیاه دانه ٔ مرغان است . در برخی از فرهنگها ذرت با ذاء یاد شده ، از آنهاست فرهنگ رشیدی : ذرت و زره بضم زا و فتح را و زره به راء مشدد غله ٔ معروف که به هندی جواری گویند و درعربی ذره به ذال معجمه و تخفیف را بر وزن کره آمده ظاهراً معرب کرده اند بسحاق اطمعه گوید:
«دارم از نان ذرت خشکی و از جو سردی ».
و نزاری گوید:
پیش سیمرغ قاف همت تو
ریخته صبح ارزن و زره ۞ ».
در کردی کرمانشاهی و لهجه های دیگر کردی زرات گویند. چنانکه پس از این خواهیم دید، ذرت ۞ با ذال درست است ، زرت با زاء مکسور زرشک است . الخوارزمی در مفاتیح العلوم آورده : «الامبر باریس هو الزرشک بالفارسیه . یقال له الزرت والزرک .» ۞ . از آنچه گذشت هیچ شبهه نمیماند که ذرت نام یک گونه ارزن یاگاورس (= جاورس ) است و همان را یک گونه دخن یاد کرده اند همه ٔمان از کودکی از نصاب الصبیان بیاد داریم :
«فول باشد باقلا و ذره ارزن سلت جو.»
از اینکه این گیاه امریکائی نزد ما و تازی زبانان ذرت (= ذرة) خوانده شده برای شباهتی است که به گیاه ارزن یا گاورس دارد. هر دو آنها مانند نی میباشد و دارای بندهائی است چون آن و برگش نیز مانند برگ نی است اما اندکی پهن تر. دانه اش هم کمابیش به دانه ٔ ارزن درشت که گاورس هندی خوانند همی ماند. در لهجه ٔ یزدی آنچه را که امروزه ذرت ۞ نامیم گوارس ۞ خوانده میشود. هنوز هم نزد ما یک گونه ارزن را ذرت خوشه گویند واین همان است که در گیاه شناسی سرگوم ۞ خوانده میشود. یک گونه از همین سرگوم درزبانهای اروپائی درّه ۞ خوانده میشود و این واژه همان ذرت (ذرة) است که به زبانهای اروپائی درآمده است ۞ .دره در افریقا مهم ترین گیاهی است . که از دانه ٔ آن نان مردم آن سرزمین ها فراهم میشود و یک گونه از همین دره است که در گیاه شناسی ، دره شکر ۞ خوانده میشود و از آن شکر بیرون کشند. پیشینیان از این دره ماده ٔ شیرین می کشیدند و امروزه در امریکای شمالی یک شیره ٔ بسیار خوشمزه از آن بیرون کشند ۞ . در میان دانه هائی که در روزگاران کهن در بابل کشت میشده یکی درّه ۞ بوده k00l)_&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rep&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eterc&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aled&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;te&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ednl&tl;naps/&tg;َ&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;lederweiretnA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;841&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;741&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;p&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7491&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;siraP&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yenzorH&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> واین همان دانه ای است که اکنون ذرت (ذره ) گوئیم و آن یک گونه ارزن است . گذشته از جو و گندم در بابل ذره هم کشت میشده و بگفته ٔ هردوت بوته ٔ آن به بلندی درختی میشد و در ضمن هردوت گوید در بابل روغنی جز روغن کنجد نمی شناسند. آنچه نبوکدنزر <a di="604651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;razendakubeN&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> دوم ، پادشاه بابل (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">506<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">265<naps/> ق . م .) روزانه بخداوند بزرگ مردوک <a di="504651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kudraM&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> و زنش تقدیم میکرد عبارت بوده از یک گاو نر بزرگ فربه ، یک گوساله ، گوسفند، ماهی ، مرغ ، ارزن ، انگبین ، ماست ، شیر، روغن ، شراب ، کنجد، یک گونه آشام عسلی ، یک گونه باده ٔکوهستانی و می سفید <a di="404651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' _(l00k)_&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;renztiaM&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;B&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sneiryssA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnu&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;55&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnu&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;12&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;5291&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gizpieL&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . بنابراین درّه در سده ٔ ششم ق . م . در سرزمین بابل عراق کنونی مایه ٔ تغذیه ٔ مردمان آن دیار بوده که نبوکدنزر در جزء خوراکهای دیگر روزانه بپروردگار مردوک تقدیم میکرد. شک نیست که واژه ٔ دره دیرگاهی است که از بابل به ایران زمین درآمده و در اینجا نام یک گونه ارزن گردیده و در این چند قرن گذشته نام گیاه و دانه ای شده که از ره آوردهای امریکاست . همچنین واژه ٔ دخن که چندین بار در یاد کردن ذرت نزد پیشینیان به آن برخوردیم و یک گونه ذرت یا ارزن و گاورس است ، نیز از بابل زمین است : دوخنو <a di="304651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;unhkud&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . که در آرامی دوخنا <a di="204651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;anhkud&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . و در عربی دخن شده است <a di="104651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;retruwdmerF&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehcsidakkA&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;55&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7191&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gizpieL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nemmiZ&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> .<rb>در نامه ٔ پهلوی «فرهنگ پهلویک » که مناختای هم خوانده میشود در چهارم که از دانه ها و میوه ها یاد میکند، پس از گندم وجو، پگ و گاورس ، و ارژن و میزوک و نخود و جز اینها را برمیشمرد <a di="424651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yrassolG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnazaP&tl;naps/&tg; - &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ivalhaP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dlO&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nA&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;guaH&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;Mdna&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;asA&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;J&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gnahsoH&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yb&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;kivalhaP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;i&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gnaharF&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0781&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yabmoB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2141&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;grebledieH&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reknuJ&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;H&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;مینروک : در مقدمة الادب زمخشری ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;41&tl;naps/&tg;آمده عدس ، نرسنگ ، مژو، نسک ، یونکر &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reknuJ&tl;naps/&tg; میجر خوانده در فرهنگ های فارسی مرجو بمعنی عدس یاد شده و در تاریخ قم در سخن از خراج قم گوید: ((در هر جریبی اززرع گندم و جو و نخود و مرجو پانزده درم و دانگی از درهمی وضعکرده اند. ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;211&tl;naps/&tg;)) در فرهنگها نیز مرجمک بفتح اول و ضم جیم بمعنی عدس است و درگیلان امروزه عدس را مرجمک خوانند. نرسنگ و نرسک و نسک نیز در فرهنگها بمعنی عدس است .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . پگ و گاو رس (گاو رسه ) و ارزن سه گونه دانه است از گیاهانی که در گیاه شناسی از یک جنس دانسته شده است . در کتاب الابنیه عن حقایق الادویه تألیف ابومنصور هروی آمده : «گاورس بر سه گونه است : یکی دخن است <a di="324651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' کتاب الابنیه ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;57&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> ». ابن سینا در قانون گوید: «جاورس . هو ثلثه اجناس یشبه الارزقی قوته لکن الارزاغذی والجاورس خیر فی جمیع احواله من الدخن الاانه اقوی قبضا... <a di="224651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' قانون ابن سینا، طهران &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6921&tl;naps/&tg;، المقالة الثانیة ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;771&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> ». در برخی از فرهنگهای فارسی نامهائی از برای گاورس یاد شده چون الم بفتح اول و ضم ثانی و سکون میم ، غله ای است که آن را گاورس و ارزن گویند، بسل بفتح اول و ثانی و سکون لام غله ای است که آن راگاورس گویند و گلا که امروزه در کرمان گل (بفتح ل ) گویند نام یک گونه گاورس است . این لغتها ناگزیر محلی است چنانکه در انجمن آرا در کلمه ٔ گاورس آمده : «... وبشیرازی الم خوانند و فقرا از آن نان کنند و خورند.» در لهجه ٔ کردی کرمانشاهی ارزن را داروجان گویند. محمود کاشغری در دیوان لغات الترک که در زمان خلیفه ٔ عباسی المقتدی بامراﷲ نوشته شده آورده : «قنق ، الجاورس ». برخی میان گاورس و واژه ٔ یونانی آن کنخروس <a di="124651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sorhkneK&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> یک پیوستگی لفظی قائل شده اند <a di="024651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' نگاه کنید به جامع المفردات الغافقی نشره مع ترجمة الانجلیزیة. و شروح ماکس مایرهوف و جورجی صبحی بک ، قاهره &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7391&tl;naps/&tg; م . ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;804&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . لفظ یونانی آن از هر ریشه و بنی که باشد خواه از لغات عاریه یا اصلاً یونانی چنین مینماید که واژه ٔ گاورس ریشه و بن آریائی و یا هند و ایرانی داشته باشد. بهرحال گروهی از پزشکان یونانی مانند دیسقوریدس <a di="914651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sediroksoiD&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> و جالینوس <a di="814651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sonelaG&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> از این دانه بنام کنخروس سخن داشته اند و دانشمندان و پزشکان مشرقی آن را بنام گاورس (جاورس ) یاد کرده اند. مانند ابن وافد اندلسی (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">983<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">764<naps/> هَ . ق .) در کتاب الادویةالمفرده و ابوعمران موسی بن عبداﷲ الاسرائیلی القرطبی (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">925<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">106<naps/>) در اسماء العقار و محمدبن خلید الغافقی که درحدود <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">065<naps/> درگذشت در جامع المفردات و ابن البیطار که در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">646<naps/> درگذشت در جامعالمفردات و ابن العوام اشبیلی که در پایان سده ٔ ششم هجری به اشبیلیه (در اندلس ) میزیست در کتاب الفلاحة و ابومنصور هروی که در سده ٔ پنجم میزیسته در کتاب الابنیه عن حقایق الادویة و گروهی از نویسندگان دیگر که برخی از آنان را در این گفتار یادکردیم . ارزن <a di="714651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;L&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nuiliM&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> و یک گونه از آن گاورس (معرب جاورس <a di="614651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;L&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;muecailim&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;mucinaP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> ) از دانه هائی است که دیرگاهی است در ایران زمین شناخته شد. این دو واژه در زبان ادبی و رایج کنونی معروف است :<rb>کبوترخانه ٔ روحانیان را<rb>نقطهای سرکلک من ارزن .<rb> <p ssalc="rohtua">ناصرخسرو.<p/><rb>طاوس بین که زاغ خورد وانگه از گلو<rb>گاورس ریزه های منقا برافکند.<rb> <p ssalc="rohtua">خاقانی شروانی .<p/><rb>یک گونه از این دانه که در سانسکریت سیاماکا <a di="944651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;akamays&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> خوانده میشود و هنوز هم در جنوب هند و بسیاری از جاهای دیگر آن سرزمین آن را مانند برنج پخته میخورند دیرگاهی است که در چین و هند و بابل و ایران و جز اینها کشت میشده و هنوز هم کشت میشود. درگفتار برنج یاد کردیم که گاورس از گیاهان بسیار کهنسال چین است و آن در جزء پنج دانه ٔ دیگر هر سال در هنگام بهار به دست پادشاه بزرگ شن مونگ <a di="844651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gnuMnehS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> (<naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">7372<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">5072<naps/> ق . م .) که مؤسس کشاورزی چین شمرده شده ، با مراسم مخصوصی افشانده میشد در نوشته های چینی در سخن از سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">0011<naps/> ق . م . از دوگونه گاورس یاد گردیده است <a di="744651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' نگاه کنید به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;neznalfprutluK&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;reresnU&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ethcihcseG&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hcstreB&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;znarF&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnu&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IraK&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eznalfprutluK&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2938&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7491&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tragttutS&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;lfuA&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;8&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nheH&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;V&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ereitsuaH&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnu&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;275&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;965&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1191&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nilreB&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . به گواهی برخی از پیشینیان این گیاه در ایران زمین هم از روزگاران پیش کشت میشده و دانه ٔ آن از برای خورش مردم بکار می آمده ، هردوت در سخن از سکها <a di="644651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;shtycS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> گوید: گروهی از این مردم گندم کارند، پیاز و سیر و مرجو (عدس ) و گاو رس خورند <a di="544651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;71&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;Vl&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sotodoreH&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . گزنفون <a di="444651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nohponeX&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> نیز درچهار صد سال ق . م . در سخن از آسیای کوچک گوید: مردمانی در آنجا هستند که گاورس خواران خوانده <a di="344651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;iogahponileM&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> میشوند، سرزمینهای کشت گاورس : از شمال غربی چین گرفته ، سراسر آسیای مرکزی و مرز و بومی که امروزه ترکستان خوانده میشود و کرانه ٔ آمویه از کشت این گیاه برخوردار بوده است . قبایل چادرنشین مغول و قیرقیز از روزگاران پیش بکشت آن پرداختند و یگانه مایه ٔ زندگی آنان بوده ، باید بیاد داشت که ارزن یا گاورس از گیاهانی است که کشت آن آسانتر است ، از برای قبایلی که بسرزمینی پایدار نیستند همواره از جائی بجای دیگر میروند، همین ارزن مایه ٔ خورش مناسبی است که بی رنج کشت و کار زودتر به دست می آید. کشت این دانه در پارینه در همه جا رواج داشت ، نویسندگان قدیم غالباً از آن یاد میکنند. استرابو <a di="244651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;obartS&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در سخن از بریتانیا و جزیره های پیرامون آن مینویسد: «مردمان آنجا (جزیره ٔ تیول <a di="144651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eluhT&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> ) از ارزن و تره های خودرو و میوه و ریشه ٔ درخت خورش یابند». در سخن از ایتالیا گوید: «دلیل خوبی و فراوانی این سرزمین گالیه <a di="044651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;aillaG&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در جمعیت انبوه و شهرهای بزرگ و پرثروت آن است که رُمیها و مردم بخش های دیگر ایتالیا از آن برخوردارند زیرا کشتزارهای آن غله گوناگون دهد. چون آنجا را خوب آبیاری کنند، ارزن فراوان به دست آورند، دانه ای که پشتیبان نیرومند مردم و آنان را در قحط سال بیش ازدانه های دیگر بکار آید، دانه ای است که دیرتر طبیعت در آن اثر تواند کرد. و نسبت بدانه های دیگر دیرتر تباه شود» باز همین جغرافیانویس نخستین سده ٔ میلادی از ارزن یا گاورس یاد کرده گوید که مایه ٔ خورش بسیاری از مردمان گل <a di="934651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eluaG&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> و اسلاو در روسیه میباشد و بویژه «مردم حبشه از ارزن و جو زندگی کنند و از آن یک گونه آشام (مشروب ) سازند، بجای روغن زیتون ، کره و پیه بکار برند. <a di="834651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;V&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;5&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;VI&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;obartS&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yhpargoeG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehT&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;LlacissalC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;beoL&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;eht&tl;naps/&tg;) &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IIVX&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;21&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;I&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.(&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yrarbi&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> پلینیوس <a di="734651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;suinilP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> نیز چندین باز از ارزن یاد می کند و مانند همزمان خود استرابو مینویسد که مردمان گل و بویژه مردمان اکیتانیه <a di="634651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ainatiuqA&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در سرزمین های رود گارون <a di="534651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ennoraG&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> ارزن میخورند <a di="434651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' استرابو (&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7&tl;naps/&tg; و &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;VI&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;obartS&tl;naps/&tg;) نیزدر سخن از کرانه ٔ سرزمینهای &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ainatiuqA&tl;naps/&tg; گوید: بیشتر خاک آن ریگزار و کم قوت است ، بساکنین خود ارزن میدهد و از غله دیگر چندان بهره مند نیست .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> و در جای دیگر نیز از کشت ارزن در خاک روسیه یاد کرده می نویسد اقوام سرمت <a di="334651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' قوم سرم یا سرمت همان است که در اوستا، فروردین یشت پاره ٔ &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;341&tl;naps/&tg; از آنان بنام سیئریمه &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;amiriaS&tl;naps/&tg; با دو قوم دیگر ایران وتوران یاد گردیده است . در نوشته های پهلوی چون بندهش در فصل &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;13&tl;naps/&tg;پاره ٔ &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7&tl;naps/&tg; و در خرداد روز فروردین ماه پاره &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;21&tl;naps/&tg; اشاره به داستان فریدون و بخش کردن کشورهای خویش میان پسران خود، سرم و توچ و تور و ایرج یاد گردیده است ، در نوشته های فارسی وعربی حرف ((ر))را به ((ل )) تبدیل کرده سلم نوشته اند و در شاهنامه درباره این داستان آمده :&tl;rb&tg;نخستین به سلم اندرون بنگرید&tl;rb&tg;همه روم و خاور مر او را گزید&tl;rb&tg;دگر تور را داد توران زمین &tl;rb&tg;ورا کرد سالار ترکان و چین &tl;rb&tg;وزان پس چو نوبت به ایرج رسید&tl;rb&tg;مر او را پدر شهر ایران گزید&tl;rb&tg;همین داستان را ابن خرداذبه و مسعودی و ثعالبی و دیگران یاد کرده اند. قوم سرم که در نوشته های یونانی &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;iomoruaS&tl;naps/&tg; یاد شده ازطوائف آریائی =ایرانی بوده که خاک آنان در سرزمینی که امروزه ترکستان روسیه خوانده میشود ازشمال شرقی دریاچه ٔ خوارزم که امروزه ارال &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;larA&tl;naps/&tg;نامند تا به رود اتل که امروزه ولگا &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;agloV&tl;naps/&tg; خوانند کشیده میشود. نگاه کنید به المسالک و الممالک ابن خرداذبه چ لیدن &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6031&tl;naps/&tg; هَ . ق . ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;61&tl;naps/&tg; و مروج الذهب مسعودی چ مصر &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6431&tl;naps/&tg; هَ .ق . الجزء الاول صص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;931&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;041&tl;naps/&tg; و به ثعالبی ترجمه ٔمحمود هدایت چ تهران &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;8231&tl;naps/&tg; هَ .ش . ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;91&tl;naps/&tg; و به :&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;P&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;0391&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;yabmoB&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;loV&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;lairomeM&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;idoM&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;liW&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;novrutluK&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehcsinaritsO&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;547&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;002&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;991&tl;naps/&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2881&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;negnalrE&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;regieG&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1091&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nilreB&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;trauqraM&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rhahsnarE&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;fo&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;latipaC&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;laicnivorP&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ehT&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;6551&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1391&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;amoR&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;trauqraM&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;rhahsnarE&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;gnarAdnu&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;torheW&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;101001&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;P&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;131&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;031&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;8391&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nedieL&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;trauqraM&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;و نگاه کنید به تفسیر اوستای نگارنده (استادپورداود) یشتها ج &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2&tl;naps/&tg; صص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;25&tl;naps/&tg;-&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;85&tl;naps/&tg;و ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;801&tl;naps/&tg; و به یسنا ج &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg; صص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;8595&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> از آش ارزن خورش سازند یا اینکه آرد خام ارزن را با شیر مادیان یا با خونی که از رگ ران اسب کشیده شده ، درهم آمیخته ، میخورند. بازپلینوس گوید: «در مرکز ایتالیا، در کمپانیه <a di="234651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;ainapmaC&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> بویژه ارزن میکارند و از آن نان بسیار خوشمزه میپزند در حبشه جز از ارزن و جو غله ٔ دیگری نمی شناسند». در جای دیگر کتابش مانند پزشکان یونانی از خاصیت دوائی ارزن یاد میکند این چنین : ارزن برشته شده شکم روش را بندآورد و درد شکم را فرونشاند، از برای آرام کردن دردها بویژه درد پی (عصب ) اگر آن را در یک پارچه گذاشته روی آن اندام ضماد گرم کنند سود دارد. ارزن بهترین داروی مؤثر است زیرا بسیار سبک و معتدل است و حرارت را چندی نگاه دارد. آن را در هر موردی که نیازمند حرارتی باشند بکار برند. آرد آن با مومیائی درآمیخته گزش مار <a di="134651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.(&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;erdnepolocs&tl;naps/&tg; = &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sedopairym&tl;naps/&tg;) &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> و هزارپا را سود بخشد. <a di="034651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;26&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IIXX&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;42&tl;naps/&tg; ؛&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;22&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;IIIVX&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;suinilP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> پولبیوس که در حدودسالهای <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">102<naps/> تا <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">021<naps/> ق . م . میزیسته در سخن از باروری ایتالیا گوید: «در این سرزمین به اندازه ای دانه های خوردنی فراوان و ارزان است که نمیتوان آن خاک را آنچنانکه باید ستود. گندم سیاه و ارزن به اندازه ای فزون و فراوان از آن میروید که نمیتوان باور داشت » <a di="924651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tztesrebiethcihcseG&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;soibyloP&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg; &tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;tragttutS&tl;naps/&tg;,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;dnaB&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;hkaaH&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;A&tl;naps/&tg; &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;nov&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;9811&tl;naps/&tg; .&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;S&tl;naps/&tg; ,&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2681&tl;naps/&tg;&tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . در نوشته هائی که از نویسندگان ایرانی و عرب بما رسیده غالباً از ذرت یا ارزن و گاورس سرزمینهای مختلف آسیا و افریقا یاد گردیده است . گفتیم ابن الحشاء در مفیدالعلوم در کلمه ٔ جاورس آورده که آن را در افریقا قمح السودان (گندم سودان ) نامند.ناصرخسرو در سفرنامه ٔ خود گوید: «روز یکشنبه هفتم صفر سنه ٔ تسع و ثلثین و اربعمائة که روز اورمزد بود از شهریورماه قدیم در قاهره بودم ... و دیدم که از نوبه گندم و ارزن آورده بودند هر دو سیاه بود» <a di="824651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' سفرنامه ٔناصرخسرو چ برلین &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1431&tl;naps/&tg; ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;45&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . ابن بطوطه در غره ٔ محرم سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">437<naps/> هجری بسرزمین رود سند (پنچاب ) رسیده و در سخن از شهرهای آنجا گوید: «ثم سافرنا من مدینة جنانی الی ان وصلنا الی مدینة سیوستان ، و هی مدینة کبیرة. و خارجها صحراء و رمال لاشجر بها الاشجرام غیلان ، و لایزرع علی نهرهاشی ما عدالبطیخ ... و طعامهم الذرة والجلبان و منه یصنعون الخبز». ابن بطوطه در جای دیگر رحله اش در سخن از کشور یمن از شهر ظفار چنین یاد میکند: «و اکثر سمکها النوع المعروف بالسردین و هو بها فی النهایة من السمن . و من العجائب أن دوابهم انما علفها من هذا السردین و کذلک غنمهم . و لم ار ذلک فی سواها. و اکثر باعتها الخدم . و زرع اهلها الذرة و هم یسقونها من آبار بعیدة الماء... و لهم قمح یسمونه العلس و هو فی الحقیقة نوع من السلت والارز یجلب الیهم من بلادالهند و هو اکثر طعامهم ». در یک صفحه ٔ بعد گوید که خوراک مردمان اظفار ذرت است . در همه ٔ این موارد مقصود ابن بطوطه از ذرت یک گونه ارزن یا گاورس است نه دانه ٔ امریکائی که امروزه ذرت خوانیم ، چه در زمان او هنوز امریکاپیدا نشده بود و در هیچ جای آسیا و افریقا و اروپا نام و نشانی از آن دانه و گیاهش نبود. ابن بطوطه در ذکر حبوباتی که در هند کشت میشود گوید: «و من هذا الحبوب الخریفیة عندهم . (الکذرو) و هو نوع من الدخن و هذا الکذرو اکثر الحبوب عندهم » <a di="724651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' رحله ابن بطوطه الجزء الاول قاهرة &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2391&tl;naps/&tg; ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;202&tl;naps/&tg;و &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;402&tl;naps/&tg;. الجزٔالثانی قاهرة &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;4391&tl;naps/&tg;ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;5&tl;naps/&tg; و &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;71&tl;naps/&tg;. ابن ظفار همان است که ابن الفقیه در کتاب البلدان (ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;901&tl;naps/&tg;) نوشته : ((و قال کعب الحبراربع مدائن من مدائن الجنة حمص و دمشق و بیت جبری و ظفار الیمن )) کشف امریکا در سال &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2491&tl;naps/&tg; م . مطابق است با سال &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;898&tl;naps/&tg; هَ . ق .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . ابن واضح الیعقوبی در کتاب البلدان که در حدود سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">872<naps/> هَ . ق . نوشته شده در سخن از بجه ، سرزمین همسایه ٔ حبشه و نوبه گوید: «نوک پستان پسران آنجا را میبرند تا مانند پستان زنان نشود. ذرت و آنچه به آن ماند خورند، بر شتر آمده پیکار کنند» <a di="624651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('و نیز عون فلک ثدی الغلمان لئلایشبه ثدیهم ثدی النساء و یأکلون الذرة و ما اشبهها و یرکبون الابل و یحاربون علیها کما یحاربون الخیل . نگاه کنید به کتاب البلدان یعقوبی چ نجف &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;7331&tl;naps/&tg; ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;98&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> در این سرزمینها هنوز هم نان گاورسین بیش از جاهای دیگر خورده میشود. در ایران هم به گواهی جغرافیا و تاریخ نویسان قرون میانه در بسیاری از جاها گاورس کشت میشد در حدودالعالم که بسال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">656<naps/> هَ . ق . نوشته شده در سخن از کرمان آمده : «و از وی زیره و خرما و نیل و نیشکر و پانیذ خیزد و طعامشان ارزن است ». در چند سطر دیگر در سخن از شهرهای کرمان آمده : «مغون و لاشگرد کومین ، بهروکان ، منوکان شهرکهائی اند خرد و بزرگ و از این شهرها نیل و زیره و نیشکر خیزد و اینجا پانیذ کنند و طعامشان گاورس است و ایشان را خرمای بسیار است و رسم ایشان چنان است که هر خرمائی که از درخت بیفتد خداوندان درخت برندارد و آن درویشان را بود». <a di="524651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' حدود العالم چ تهران &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;2531&tl;naps/&tg; ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;57&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> <rb>ابن حوقل در کتاب صورة الارض در سخن ازکرمان گوید: «و هرموز مجمع تجارة کرمان و هی فرضةالبحر (بند دریا)... والغالب علی زروعهم الذرة». <a di="154651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' صورةالارض ، القسم الثانی چ لیدن &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;9391&tl;naps/&tg; ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;113&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> امروزه در ایالت پهناور کرمان خوراک بیشتر از کشاورزان و کارگران و همه ٔ بینوایان نان ارزن است . این ارزن در آنجا که اندکی درشت تر است چنانکه یاد کردیم گال خوانده میشود گال بمعنی گاورس (گاورسه ) با شاهد در فرهنگها یاد شده است . در تاریخ قم که حسن بن محمدبن حسن قمی در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">873<naps/> هَ . ق . به عربی نوشته . و حسن بن علی بن حسن بن عبدالملک قمی آن را در سال <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">508<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">608<naps/> هَ . ق . به فارسی درآورده ، در سخن از خراج قم آمده : «جریبی از جاورس در همه رساتیق قم چهارده درهم ». و در جای دیگر در وضایع ماه البصره که آن نهاوند است گوید: «زعفران سی درهم ، جاورس یکدرهم و نیم ، پنبه پانزده درهم » <a di="054651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' تاریخ قم چ سید جلال الدین تهرانی چ تهران &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;3131&tl;naps/&tg; ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;211&tl;naps/&tg; و &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;021&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> . در ادبیات ما واژه های زغاره و سنگله بجای مانده و هر دو بمعنی نان گاورس یا نان ارزن گرفته شده :<rb>رفیقان او با زرو ناز و نعمت <rb>پس او آرزومند یک تا زغاره .<rb> <p ssalc="rohtua">ابوشکور بلخی .<p/><rb>گفتم که ارمنی است مگر خواجه بوالعمید<rb>کو نان گندمین نخورد جز که سنگله .<rb> <p ssalc="rohtua">بوذر.<p/><rb> <a di="254651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' زغاره و سنگله با این دو شعر در لغت اسدی چ تهران یاد گردیده ، در چ اروپا نیامده ، اما هر دو در فرهنگهای دیگر آمده ، در لغت اسدی چ تهران این شعر هم بگواه آورده شده :&tl;rb&tg;بزن دست برشکّر من تکک تک &tl;rb&tg;چنان چون زغاره پزد مهربانو.&tl;rb&tg;در فرهنگها شعر ابوشکور مختلف یاد شده ، در فرهنگ رشیدی گوید: زغاله بلام آمده ، در فرهنگ جهانگیری ژغار و ژغاله آمده است .&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> <rb>در لهجه ٔ تفرشی گئورسا <a di="554651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;asruag&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> آشی است که از گاورس پزند. در این لهجه گئورس <a di="454651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS('&tl;naps ssalc=\'tnedni\'&tg;.&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;sruag&tl;naps/&tg; &tl;naps/&tg;&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> بمعنی گاورس و ارزن است . آن دانه ای که در جاهای دیگر ایران ارزن خوانده میشود، در آنجا گئورس نام دارد. از آنچه گذشت میتوان گفت ارزن یاپگ و گاورس از گیاهانی است که آدمی آن را در روزگاران پیش از تاریخ هم میشناخت و کهنترین گیاهی است که از برای خورش بشر کشت شده است . شک نیست که این دانه در روزگاران گذشته بیشتر مایه ٔ تغذیه ٔ مردم روی زمین بوده ، رفته رفته ، نیازمندی به آن ، چنانکه نیازمندی به جو از برای خورش آدمی کمتر گردید، با این ، پس از برنج و گندم و ذرت یعنی دانه ٔ امریکائی گاورس در ردیف دانه هائی بشمار آید که هنوز مایه ٔ زندگی گروهی از مردم گیتی است . به ویژه در افریقا به گواهی بسیاری از اسناد اروپائی نان گاورسین در همه جای اروپا خورده میشده ، هم چنان آش ارزن از خورشهای رایج بوده و تا سده ٔ هفدهم میلادی و پائین تر، نزد مغربیان اهمیتی داشته است . از سده ٔ نوزدهم میلادی سیب زمینی جای آن را گرفت ، برنج هم در راندن آن از مغرب زمین بی تأثیر نبوده است . امروزه در اروپا گاورس جزء خوراک مردم بشمار نمیرود، اما در آسیا هر چند اهمیت خود را از دست داده ، اما هنوز در گوشه و کنار این بخش پهناور گیتی خواستارانی دارد. چون ارزان تر از دانه های دیگر است بینوایان بناچار باید با آن بسازند، اما در این قرن اخیرهماورد آن دانه ٔ امریکائی که نزد ما نام یک گونه ٔ گاورس را غصب کرده ، ذرت نامیده میشود در گوشه و کنار به گاورس چیره شده آن را از میان برده است . چنین مینماید که رفته رفته این نو به دوران رسیده ، بیش از پیش نیرومند گردد و گاورس فرتوت و کهنسال را براندازد. چنانکه در برخی از پهنه ٔ کارزار کامروا گردیده و سرزمینهائی در هند و چین به دست آورده است . در هند ذرت زود تغییر مییابد و باید هر سال تخم تازه از امریکا به آنجا برند. در افریقا کشت آن رو بفزونی است و کشت گاورس در آنجا رو به کاهش است . امروزه هر کشاورزی میداند که گاورس و ارزن زمین کشتزار او را بیجان کند و تباه سازد و با زمین آن کند که زکریابن محمدالقزوینی در عجایب المخلوقات از کتاب الفلاحة ابن العوام نقل کرده و در عجایب المخلوقات فارسی چنین شده : «صاحب الفلاحة گوید: هر آن زمین که در او جاورس بکارند تا مدتی مدید به اصلاح نیاید و جاورس مدتی دراز بماند و از بهر این معنی مردم او را ذخیره نهند از ترس قحط <a di="354651nf" ferh="#" revoesuomno="tpircsavaj:piTwohS(' عجایب المخلوقات فارسی ص &tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;75&tl;naps/&tg;:&tl;naps ssalc=\'thgilhgih\' rid=\'rtl\'&tg;1&tl;naps/&tg;.&tl;rb&tg;');"> ۞<a/> ». (هرمزدنامه ٔ پورداود صص <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">531<naps/> - <naps ssalc="thgilhgih" rid="rtl">751<naps/>). رجوع به ارزن و ذرت و ذره شود. در گنابادو بیشتر شهرهای جنوب خراسان علاوه بر نان ارزن و گاورس این دو دانه را بصورت آش و دم پخت نیز میخوردند و اینگونه خوراک را «توگی » مینامند نوع نخست را اگر باشیر مانند شیربرنج بپزند «توگی بشیر» و اگر با قورمه و روغن بپزند «توگی سیرداغ » میخوانند و نوع دوم را«توگی پلو» مینامند. رجوع به ذرت شود _(: و طعامشان [ طعام شهرکهای ، مغون ، و لاشکرد، کومین ، بهروکان ، منوکا در کرمان ] گاورس است . (حدود العالم ). و کشت ایشان [ مردم سریر به عربستان ] گاورس است و جو.(حدود العالم ).
همچون کدوئی سوی نبید و سوی مزگت
آگنده به گاورس که خرواری غنجی .

ناصرخسرو.


چون مدتی برآمد شاخهاش [ شاخهای رز ] بسیار شد و برگها پهن گشت و خوشه خوشه به مثال گاورس از او درآویخت . (نوروزنامه ).
طاوس غراب خوار هر دم
گاورس ز چینه دان برانداخت .

خاقانی .


طاوس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو
گاورس ریزه های منقا برافکند.

خاقانی .


چون طبع شود به اشتها گرم
گاورس درشت را کند نرم .

نظامی .


از این خرمن مخور یکدانه گاورس
برو میلرز و بر خود نیز میترس .

نظامی .


گر عمر تو خرمنی است گاورس
از خوردن آن دو مرغ میترس .

نظامی .


نگردیم بر گرد گاورس و جو
مگر بعد شش مه که باشد درو.

نظامی .


به آتش بدل گشت مشتی شرار
کلیچه شد آن سیم گاورس وار.

نظامی .


از مسام گاو زرین شد روان گاورس زر
چون صراحی را سر و حلق کبوتر ساختند.

خاقانی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
گاورس سیم . [ وَ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ستاره است . (ناظم الاطباء).
گاورس هندی . [ وَ س ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذرت . بلال . گندمکه . گندم مکه . جاورس هندی .
سیم گاورس دار. [ م ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ماه یا ستارگان باشد چه ستاره را بگاورس تشبیه کرده اند. (برهان ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.